پنجشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۸

مثنوي معنوي

مثنوي مولوي
خر

عشق جان طور امد عاشقا
طورمست و خر موسي صاعقا
ان يكي خر داشت پالانش نبود
يافت پالان گرگ خر را درربود
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقي هم عشق گفت
كس به زير دم خر خاري نهد
خر نداند دفع ان بر ميجهد
خر زبهر دفع خار از سوز ودرد
جفته مي انداخت صد جا زخم كرد
گوش خر بفروش وديگر گوش خر كين سخن را درنيابد گوش خر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند