حکايت
يكى از حكما پسر را نهی همی کرد از بسيار خوردن که سيری مردم را رنجور کند . گفت : ای پدر ، گرسنگی خلق را بکشد . نشنيده ای که ظريفان گفته اند : بسيری مردن به که گرسنگی بردن . گفت : اندازه نگهدار ،كلوا واشربو و لا تسرفوا
نه چندان بخور كز دهانت برآيد
نه چندان كه از ضعف ، جانت برآيد
با آنكه در وجود، طعام است عيش نفس
رنج آورد طعام كه بيش از قدر بود
گر گلشكر خورى به تكلف ، زيان كند
ور نان خشك دير خورى گلشكر بود
رنجوری را گفتند : دلت چه می خواهد ؟ گفت : آنکه دلم چيزی نخواهد .
معده چو كج گشت و شكم درد خاست
سود ندارد همه اسباب راست
يكى از حكما پسر را نهی همی کرد از بسيار خوردن که سيری مردم را رنجور کند . گفت : ای پدر ، گرسنگی خلق را بکشد . نشنيده ای که ظريفان گفته اند : بسيری مردن به که گرسنگی بردن . گفت : اندازه نگهدار ،كلوا واشربو و لا تسرفوا
نه چندان بخور كز دهانت برآيد
نه چندان كه از ضعف ، جانت برآيد
با آنكه در وجود، طعام است عيش نفس
رنج آورد طعام كه بيش از قدر بود
گر گلشكر خورى به تكلف ، زيان كند
ور نان خشك دير خورى گلشكر بود
رنجوری را گفتند : دلت چه می خواهد ؟ گفت : آنکه دلم چيزی نخواهد .
معده چو كج گشت و شكم درد خاست
سود ندارد همه اسباب راست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند