چهارشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۹

سلامت باشيد

گرامي ميداريم ياد و خاطره ان همكار ارجمندي را كه در هنگام معاينه گاوميش در اثر لگد دام دچار پاره گي ريه شد و مدتها در رنج بيماري بود
گرامي ميداريم ياد و خاطره همكاراني را كه دست و پايشان در اثر لگد دامها دچار شكستگي شده است
گرامي ميداريم خاطره ان همكاري را كه در جريان مايه كوبي بيماري طاعون گاوي توسط دام به ديوار پرتاب شد و جان به جان افرين تقديم كرد
گرامي ميداريم ياد و خاطره ان همكار ارجمندي كه در اثر ابتلا به بيماري هاري مرحوم شد
گرامي ميداريم ياد و خاطره ان همكاراني كه دردهاي ناشي از بيماري تب مالت را سالهاست هنوز تحمل ميكنند .
گرامي ميداريم ياد و خاطره اساتيد معزز دامپزشكي و بازنشستگان فرهيخته و پيشكسوتان حرفه دامپزشكي
سلامت باشيد

آداب فروشندگي در ولايت ما

آداب فروشندگي در ولايت ما
ديروز رفتم زيرپيراهن بخرم فروشنده اي كه پشت پيشخوان بود از بين بسته هاي زير پيراهن يكي را در اورد و روي پيشخوان بازكرد و گفت اين جنس تركيه است خوب است گفتم از اين بهتر نداري گفت اين بهترين جنس است براي پدر و داييم از همين داده ام اين جمله از اداب فروشندگي در ولايات ماست زير پيراهن بخواهي زير پيراهني به ات ميدهند كه براي داييشان برده اند . كفش بخواهي كفشي به ات ميدهند كه براي پدرشان انتخاب كرده اند
صابون بخواهي اني را ميدهند كه براي خاله شان برده اند خلاصه در اين قسمت از سياره ما هر جنسي كه فروشنده در بساط دارد به گفته خودش براي فاميلهايش انتخاب كرده است . خدا نصيب نكند ولي ايا وقتي فروشنده پارچه كفن هم ميفروشد ميگويد اين پارچه را براي مادر زنم يا مادر شوهرم برده ام اين سوال را بايد صاحبان مجالس ترحيم جواب دهند

واكسن شاربن دامها

واكسن بيماري شاربن يا سياه زخم را معمولا در اوايل بهار به دامها تزريق ميكنند اين واكسن را در زبان كوردي سوراني خوين ميز ميگويند كه خوين به معني خون و ميز به معني ادرار ميباشد در واقع خوين ميز به معني خون در ادرار است ميزان تزريق اين واكسن در گوسفند و بز نيم سي سي ودر دامهاي بزرگ دو سي سي در زير جلد پشت كتف دام است

بيماري آبله گوسفند و بز

از 15 فروردين لغايت 15 خرداد بهترين زمان تزريق واكسن بيماري آبله در گوسفند و بز از طرف سازمان دامپزشكي اعلام شده است اين بيماري در زبان كوردي سوراني داراي اسامي متعددي است مانند
دانو-دانكه - پانكه - پانوك - خروكه - خلوركه - ئاوله و در منطقه كوردستان عراق به نام پاكس مشهور است . واكسن ابله گوسفند با ابله بز تفاوت دارد . پاره اي از اساتيد عقيده دارند كه ابله بز را ميتوان به گوسفند هم زد - هر فلاكن واكسن 200 دوز است و به هر راس دام نيم سي سي از واكسن تزريق ميشود در زير جلد ناحيه پشت كتف . تزريق اين واكسن به دامهاي گله اي كه دام مبتلا دارد باعث توقف انتشار بيماري ميشود

قاله مره

قاله مره
مرده پرستي يكي از عادات بسيار زشت اجتماعي ما ايرانيان و بخصوص كوردان است بطوريكه بعد از مرگ ارزشي كه براي متوفي قائل ميشويم بسيار بيش از زمان حياتش است قرنها پيش شاعر گرانمايه فرموده چو بر خاكم بخواهي بوسه دادن روخم را بوسه ده اكنون همانيم و براستي بايد اين گونه باشد ولي ما اين كار را نميكنيم تا كسي در قيد حيات است فراموشش ميكنيم وقتي مرد برايش چه كارها كه نميكنيم اين عادت زشت هم در خانواده ها جاريست و هم در اجتماع . فردي را ميشناسم كه در زمان حيات مادرش نتوانست يكبار و فقط يكبار او را به خانه اش دعوت كند از ترس زنش . ولي 39 روز بعد از فوت مادرش در سر مزارش چه كارها كه نميكرد چنان برروي گور اب ميپاشيد و جارو ميزد كه نگو و نپرس . در سطح جامعه هم اينچنين است پدر شمشال زن كوردي در ايران و بلكه جهان بدون شك قاله مره ميباشد شكي در ان نيست فردي خودساخته و بسيار هنرمند كه با شمشال در حين بيسوادي كارهايي ميكرد كه ني كسايي نميكند ادمي بود صاحب سبك نوار كاستش در نوارفروشيهاي شهرستانهاي كورد نشين هست اگر كسي به اين اظهار نظر حقير شك دارد نوار را تهيه كند و گوش بدهد اين مرد بزرگ و بسيار هنرمند در شرايط بسيار بد اقتصادي و تنگدستي زندگي كرد . در زمان حيات بجز چند كانال برون مرزي كه با او هرازچندگاهي مصاحبه ميكردند كسي به يادش نبود تا مرحوم شد . در تعطيلات عيد نوروز 89 در كنار خيابان تقويم جيبي و ديواري منقش به عكس اين هنرمند بزرگ را ميفروختند . خوب چاپ كننده محترم تقويم كه حالا از صدقه سر عكسهاي اين هنرمند مرحوم به نان و نوايي ميرسي تا ديروز كجا بودي البته اين عادت زشت مورد توجه پاره اي مقامات قرار گرفته بطوريكه گاهي در زمان حيات پاره اي افراد برايشان مجلس بزرگداشت ميگيرند كه نمونه هاي ان بزرگداشت ماموستا هيدي و كريم كابان بود اميدوارم كه اين بزرگداشت محدود به مراسمي خاص و جلو دوربين نشود و برسيم به داد زندگي مشقت بار هنرمندان در زمان حياتشان

هيدي

هيدي در زبان كوردي به معني ارام است تخلص شاعري است نازك خيال و بزرگ كه در ديوان اشعارش غزليات دلانگيزي دارد نامش ماموستا خاليد حساميست متولد روستاي شيخعلي از توابع شهرستان بوكان در استان اذربايجانغربي پدرانش از اربابان نامدار منطقه بوكان بوده اند در سيما داراي سبيل پرپشتي است با قيافه اي بسيار خشن در عوض تبعي بغايت نازك و احساسي بسي لطيف دارد كه به زلالي از اشعار نغزش جاريست از سالياني دور بيش از پنجاه سال از اشعار اين شاعر بزرگ كوردزبان در اواز و ترانه هاي خواننده شهير كورد مرحوم محمد ماملي استفاده شده است در سالهاي دهه چهل وقتي در عروسيها مرحوم محمد ماملي در پايين مجلس مينشست و با صداي بسيار دلنشينش حضار را از خود بيخود ميكرد ما كودكان نميدانستيم كه اين اشعار نغز بسياريش از سروده هاي شاعر گرانمايه خاليد حساميست بعدها كه ديوان اشعارش منتشر شد پي برديم كه دستمايه اكثر ترانه هاي دلنشين محمد ماملي متعلق به خاليد حسامي و مرحوم نانوازاده و مرحومان هه ژار و هيمن است ديوان اشعار ماموستا هيدي بارها تجديد چاپ شده و اكنون نيز ناياب است
خداوند به اين شاعر گرانسنگ عمر دراز با بركت عطا فرمايد شبي به مناسبتي افتخار همصحبتي اش را داشتم در كمال فروتني براي من يك لاقبا اشعارش را ميخواند خاطره قدم زدن با اين مرد بزرگ در پارك عظيميه كرج برايم فراموش نشدنيست با كمال مسرت طبع شعر در خانواده اش جاريست بطوريكه فرزندان و حتي نوه هايش هم داراي اشعاري نغز و شيوا ميباشند كه پاره اي از انها را نيز به چاپ رسانده اند از جمله نوه دختري ايشان كه ديوان چشمه غزل را به چاپ رسانده و به شماره 20515 در كتابخانه ملي ايران ثبت شده است اين بيت از غزل ي از اين ديوان است
گيانه كه م بي ئاوي ليوت وشكه كانياوي غه زه ل
گه ر هه موو ده م بين له ئاوي كه و سه ري ئاوي ده ني
من كه داواي ماچي ليوي تو ده كه م دلمه ند مه به
نازنين تاواني من ني توفلي دل رووم ليده ني

سه‌شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۹

دام در ادبيات

گاوان و خران بار بردار
به زآدميان مردم آزار

آن كس كه اسب داشت غبارش فرونشست
گرد سم خران شما نيز بگذرد
اين نوبت از كسان به شما ناكسان رسيد
نوبت زناكسان شما نيز بگذرد

خر عيسي گرش به مكه برند
چو بيايد هنوز خر باشد

بلبل از فيض گل اموخت سخن ورنه نبود
اين همه لطف و غزل تعبيه در منقارش

روزي زسر سنگ عقابي به هوا خاست
بهر طلب طعمه پر و بال بياراست

زاغكي قالب پنيري ديد
به دهان برگرفت و زود پريد
بر درختي نشست در راهي
كه از ان ميگذشت روباهي

سگ اصحاب كهف روزي چند
پي نيكان گرفت و مردم شد

شما هم اگر خواستيد اضافه كنيد


دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۹

samoraee

فيلم سامورايي محبوب من
روز يكشنبه 8 فروردين 89 حوالي ساعت 17 پخش فيلم سينمايي سامورايي محبوب من از كانال چهارم تلويزيون ايران شروع شد و در حاليكه در بيرون باران ميباريد تا ساعت 19 مرا در جلو صفحه تلويزيون نگه داشت فيلمي خوب و ژاپني . با موزيك متن عالي و صحنه هايي جذاب سكانس اخر ان كه ملاقات سامورايي با معشوق ديرينه اش بود پيام تام و تمام فيلم بود بخصوص ان لحظه اي كه گفت من دلم ميخواست پدر فرزنداني بودم كه تو مادرشان هستي و طرف مقابل هم گفت من هم دلم ميخواست مادر بچه هايي بودم كه تو پدرشان هستي . و قطراتي اشك از چشمان طرفين سرازير شد اين فراق چيست كه دانايان انديشمندان شاعران و اديبان و حتي فيلمسازان در فكر وصال با اويند . البته فيلم سانسور هم داشت عجيب است فيلمي كه در تلويزيون ميبيني با همان فيلم اگر از سينما يا سي دي ببيني فرق ميكند از نظر مدت !!!!!!!

شنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۹

آوازهاي سرزمين مادري ام

در مسافرتي كه به شهرستان داشتم از يكي از سي دي فروشيهاي سطح شهر دسترنج 5 فيلم بسيار خوب بهمن قبادي را به بهاي ده هزار ريال خريدم يكي از فيلمهاي اين دي وي دي اوازهاي سرزمين مادري ام است ديروز انرا نگاه كردم فيلم خوبيست مانند تمام فيلمهاي بهمن قبادي طبيعت و ذات خشن حاكم بر منطقه كوردستان عراق را در سالهاي گذشته نشان ميدهد البته گوشه چشمي هم به كوردستان ايران دارد بمباران – ممنوعيت خوانندگي زنان – اوارگي – محروميت – در كنارش علاقه به كسب علم در هر شرايطي – فقر – قاچاق – سرما – اين فيلم دائرت المعارفي از بدبختي – نكبت – سيه روزيست البته با اميدي به اينده روشن از راه علم – سواد و دانايي ايرادبزرگي كه به اين فيلمهاي زير نويس وارد است اين است كه در صحنه هايي از فيلم كه زمينه سفيد است با جوهر سفيد زير نويس را نوشته اند كه خوانا نيست و ميبايست رنگ جوهر برعكس رنگ زمينه بود البته اين ايراد به كارگردان وارد نيست بهمن قبادي مرد بزرگيست

جمعه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۹

سالي تازه

سالي تازه له ته واوي هاوشاري خوشه ويسته كان - هاو ولاتي به ريزه كان پيروز بي له خوداي برزي بي هاوتا داوا ده كه م سالي تازه پر پيت و به ره كت بي بو ته واوي خلكي ئي ران له زنژن و له پياو له جوان و پير ئه مه ده بي ئاگامان له دايك و بابمان بي بزانين كه ئه وان ساليك پير تر بوون ساليك له عومريان كم بوته وه ساليك درفه تي مه كمتر بوته وه بو خذمت كردن به وان

جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۸

لطايف

لطايف الطوايف --مردي از دولت به نكبت افتاده بود روزي در ان حال عطسه اي زد جمعي گه نزديك او بودند گمان بردند كه مگر بادي از او جدا شد او را دشنام دادند و ناسزا گفتند بخنديد و گفت عجب حاليست در ايام دولت اگر بادي از من جدا ميشد مردم انرا عطسه ميشمردند و رحمك ا... ميگفتند و اكنون كه در نكبتم عطسه مرا ضرطه حساب ميكنند و لعنك ا.. ميگويند !!!!

در بيماري انفلوانزاي خوكي براي پيشگيري از انتقال بيماري توصيه شده است كه روزانه مرتبا دستان را با اب و صابون بشوريم نكته اي كه بر ان تاكيد شده است اين است كه دستان را بمدت تكرار 28 حرف الفباي انگليسي ميبايد شست و نكته دوم كه اشاره شده اين است كه اول بايد دستان را خيس كرد و بعد صابون زد نه اينكه اول صابون زد و سپس دستان را با اب خيس كرد حكمت اين كار را بدينصورت اشاره كرده اند كه اگر ابتدا صابون را بزنيم و بعد دست را زير شير اب بگيريم ممكن است شير اب قطع باشد و از شير اب خارج نشود !!!!!

برادر محترم رئيس اداره و مدير كل محترم و رئيس سازمان و مدير عامل محترم شركت
با سلام و احترام سال نو بر شما مبارك باد اگر ميخواهي از ميزان ارادت واقعي كساني را كه از كارمندان با تلفن – فاكس – دورنگار – حضوري و... سال نو را تبريك گفته اند با خبر شوي به رئيس يا مدير كل يا مدير عامل قبل از خودت كه حالا از پست خود افتاده زنگي بزن و هم سال نو را تبريك بگو و هم اسامي افرادي را كه قبلا به ايشان عيد را تبريك ميگفتند و حالا هم تبريك گفته اند استفسار كن جوانمردان انهاييند كه هم به شما تبريك گفته اند و هم به ايشان . جوانمردان انهاييند كه فردا كه شما از تخت بر افتادي به يادت خواهند بود !!!!!


يكي از بزرگان زشت صورت زني بغايت صاحب جمال داشت روزي زن او را گفت يقين ميدانم كه من و تو هردو اهل بهشتيم گفت از كجا ميداني گفت از انجا كه تو دائم شكل جميل مرا ميبيني و شكر ميگويي و من صورت قبيح تو را ميبينم و صبر ميكنم و صابران و شاكران اهل بهشتند

چهارشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۸

سازمان دامپزشكي - استخدام

سازمان دامپزشكي-استخدام
در روز 26 اسفند 88 در روزنامه وزين كيهان اگهي استخدام پيماني در سازمان محترم دامپزشكي ايران چاپ شده است قرار است افرادي از روي نتايج ازمونهاي عمومي و اختصاصي به استخدام در ايند نظر به اينكه تعداد فارغ التحصيلان اين رشته به مانند ساير رشته هاي تحصيلي در استان اذربايجانغربي تناسبي با بازارهاي كار خصوصي و دولتي ندارد و افراد زيادي با مدارك دكتري و كاردان دامپزشكي و ليسانس علوم ازمايشگاهي دامپزشكي وجود دارد كه به ساير مشاغل مانند بستني فروشي – شيريني فروشي – كارگر سردخانه –و ...... اشتغال دارند اميد است كه فكري انديشيده و تدبيري به كار بسته شود

دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۸

سال نو باستاني مبارك باد

در بالاي خيابان بزرگ شهر بر روي پلاكاردي بزرگ براي تبليغات مبل نوشته شده است سال نو باستاني مبارك باد . از اين اشتباهات املايي و انشايي در سطح در و ديوارهاي شهر بر روي تابلوها بيلبوردها پلاكاردها فراوان است كاش كسي جايي بر اين موارد نظارت ميكرد كار و بار تابلونويسان كه سكه است هم در اروسي و هم در ازا پول ميگيرند !!!!

یکشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۸

ساج

ساج را در اخبار سازمان ازدواج جوانان معني كرده اند
از قبل ميدانستم ساج وسيله ايست فلزي كه نان را بر روي ان ميپختند

واكسن هاري RABISIN

واكسن بيماري هاري
RABISIN
اين واكسن در شيشه هاي تك دوزي ساخت مريال فرانسه است هر سي سي برابر با يك دوز است كه براي اولين بار در سن 4 هفتگي و براي دومين بار در سن 11 هفتگي بصورت زير جلدي يا عضلاني تزريق ميشود اين واكسن در برودت 2 تا 8 درجه سانتيگراد نگهداري ميشود

سه‌شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۸

كراوات و پرتقال

صداو سيما را درقديم راديو و تلويزيون ميگفتند البته بيشتر راديو بود و كمتر تلويزيون چون اولا تلويزيون حدود ساعت ده يازده شب تعطيل ميشد و چراغ ان خاموش درثاني يكي دو شبكه داشت كه انهم در سالهاي اخر در سطح كشور پخش ميشد چون در سالهاي اول مختص شهرهاي بزرگ بود و يادم هست زماني كه تلويزيون وارد شهر ما شد اول قهوه خانه ها انرا خريدند تلويزيون هاي داراي درب و لامپي كه در زمان پخش مسابقات ورزشي مخصوصا فوتبال مردم در داخل و خارج قهوه خانه به تماشاي ان مي ايستادند و قهوه خانه كه در واقع چايخانه بود چون هيچ موقع قهوه نداشت ميزان فروش چاييش بالا ميرفت . در هر حال اكنون كه تعداد كانالهي تلويزيون بيشتر شده قاعدتا تعداد مخاطبينش هم اضافه شده پس بايد دقت برنامه سازيش هم افزايش يابد . در اكثر فيلمه و سريالهاي تلويزيوني وقتي ميخواهند پرسوناژي منفي را نشان دهند با كت و شلوار و كراوات نشانش ميدهند . از عجايب اينكه در برنامه هاي خبري هم وقتي از فرهيختگان و دانشمندان و بزرگان و اساتيد واقعي تجليل ميشود اكثر ادمهاي استخواندار و پرمايه كراوات دارند البته تلاش گزارشگر تلويزيون براي استتار كراوات با ميكروفون اكثرا ناموفق ميشود . در جامعه هم اگر بگرديم اكثر كراواتيها را ادمهاي متشخص – مسن – شيك پوش و بي ازار ميبينيم . حالا يكي بايد بيايد و پيداكند پرتقال فروش را .

بازنشستگي

بازنشستگي
چندروز پيش نميدانم از كجا سرماخورده بودم ايا از پالتوي سنگينم يا شال گردن ضخيمم در هر صورت يكروز را در سركار بادرد وتب و غرغره اب نمك در گلو تحمل كردم و روز ديگر از فرط ضعف نتوانستم به سر كار بروم و به بيمارستانها رفتم صبح ساعت هشت خوشبختانه بيمارستان خلوت بود و از همهمه و داد و فرياد و ناله و زجه بيماران بغير از يك مورد كه از درد كليه ميناليد خبري نبود بعد از انجام ويزيت و تزريق امپول حوالي ساعت نه بطرف منزل حركت كردم خيابانها خلوت تاكسيها و اتوبوسهاي شركت واحد نيمه خالي بود حس عجيبي داشتم از اين خلوتي لذت بردم يادم امد كه اين خلوتي هر روز نصيب بازنشسته هاي ادارات ميشود انها مجبور نيستند در ساعات شلوغ خيابان از منزل خارج شوند مجبور نيستند براي كوچكترين كار در ادارات مرخصي روزانه يا ساعتي بگيرند و وقتي نوبت كاريشان دير رسيد از تمام شدن مدت مرخصي ساعتي بخاطر تمام نشدن كارشان اضطراب داشته باشند مجبور نيستند رئيس داشته باشند فقط يك رئيس دارند انهم رئيس كانون بازنشستگان است كه سالي يكبار اورا ميبينند مجبور نيستند شبها زود از مهمانيها برگردند تا زود بخوابند تا زود فردا بيدار شوند و زود سركار بروند اينهمه زود زود اخرش معلوم نيست ما را به كجا ميبرد ما شاغلين در هرجايي عجله داريم خوشا به حال بازنشستگان خيلي راحت ميتوانند به عيادت مريضها بروند و در مجالس ترحيم و حتي در عروسيهاي شهر خود و شهرهاي ديگر با فراغ بال و عدم وجود دغدغه خاطر شركت كنند بازنشستگي زمان لازميست براي شارژ دوباره حيات براي شارژ دوباره صله رحم
براي DELET گلايه خواهران – برادران و اقوام كه چرا به انها سرنزده ايم .بازنشستگي فرصت نيكوييست كه ميتوان با اقوام بود و خوش گذراند واز مصاحبت انان لذت برد . ساعت خواب و بيداري كه جزو عمر انسان است دست خود انسان است . نه دست ادره فلان و سازمان بهمان . زمان بازنشستگي بموقع بربازنشستگاه گواراباد .

یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۸

قابوسنامه

انديشه و سبك نوشتن عنصرالمعالي كيكاووس ابن وشمگير

قابوس نامه، كه آن را «پندنامه» و « نصيحت نامه» نيز گفته اند، از جمله كتابهاي كم نظيري است كه به گفتة مؤلفش در سال 475 هجري نگارش آن آغاز شده است.
اين كتاب از روزگار انتشار آن تاكنون پيوسته در نزد مردم فارسي زبان و فارسي خوان شرق و غرب عزيز و ارجمند بوده، و پير و جوان از مطالعة آن لذت برده و پند گرفته اند.
نويسندة اين كتاب « امير عنصرالمعالي كيكاووس بن اسكندربن قابوس بن وشمگيربن زيار» است.
آل زيار: به سلسله اي از فرمانروايان ايراني نژاد گفته مي شود كه از سال 316 تا 434 هجري قمري در شمال ايران به خصوص در گرگان و طبرستان و گيلان و ديلمستان و رويان و قومس و ري و جبال، كشورداري مي كرده اند.
بنيان گذار اين خاندان مردآويج – يا مردآويز – است، كه در گرگان پرچم استقلال برافراشت ، و اصفهان و همدان را بر متصرفات خود افزود. و معروفترين فرمانرواي اين سلسله « شمس المعالي قابوس وشمگير» است.
سیمای عنصرالمعالی در قابوس نامه- در آینه شفاف و پاكیزه نامه ارجمندش از او سیمای مرد پخته و كامل، مجرب و كارآزموده و سرد و گرم روزگار چشیده ای ظاهر می شود كه بعنوان آموزگاری بزرگ هر چند در كسوت امیری ادیب، شاعری دردمند، سخنوری توانا، دانشمندی فرزانه، جامعه شناسی آگاه، سیاستمداری واقع بین، مصلحی دوراندیش، قاضی ای دادگر، طبیبی حاذق، منجمی دانا، بازرگانی منصف، كشاورزی پركار، جوانمردی كریم، عارفی خداجوی، جنگاوری شجاع، سپهسالاری رئوف، پندآموزی صادق، یاوری همدل، دوستی مشفق، پدری مهربان، و حتی رندی هوشمند و.... به فرزندش گیلانشاه و همه فرزندان این مرز و بوم علی الدوام، درس تقوا، پرهیزكاری، خداشناسی و دین باوری، ادای فرایض و واجبات اسلامی، احترام خاص و شایسته نسبت به پدر و مادر، آموختن دانش و فرهنگ، چگونگی انتخاب همسر و آئین همسرداری، شیوه تعلیم و تربیت فرزندان اعم از دختر یا پسر و رعایت حقوق آنان، محترم شمردن حق همسایه، فضیلت عدالت و دادگری، ارزش روحیه اعتدال و میانه روی، پرهیز از اسراف و تبذیر، طریق بدست آوردن رزق و روزی حلال، وفای بعهد و امانت داری، راه و رسم برخورداری از نیروی شباب و جوانی، بكار بستن تجربیات پیری و سالخوردگی، رعایت سلامت جسم و بهداشت روحی و روانی، آداب خوردن و آشامیدن، آماده سازی و ورزیدگی تن و بدن و روی آوردن به ورزشهائی چون اسب سواری، چوگان بازی و شناگری، شیوه مهمانی رفتن و مهمانی كردن، طرز شوخی ، نحوه جنگیدن و كارزار كردن و قهرمان میدان نبرد بودن، آئین دوست یابی و اندیشه كردن از دشمن، طریق فتوت و جوانمردی، حرفه ها و پیشه های گوناگون را آموختن، چگونگی تحصیل فقه و قضا و فن سخنوری، نحوه اشنائی با اصول علم تجارت و بازرگانی، زراعت و آبیاری و دانش پزشكی و نجوم و هندسه و هنر شعر و شاعری و نویسندگی و شكوفا ساختن خلاقیتهای هنری، شرایط وزیری و رسم سپهسالاری... خلاصه همه چیز و همه ي فرهنگ زندگی را می آموزد

نويسنده، كتاب خود را با اين جمله آغاز مي كند : چنين گويد جمع كنندة اين كتاب پندها … با فرزند خويش «گيلان شاه » : بدان اي پسر كه من پير شدم و ضعيفي و بي نيرويي و بي توشي برمن چيره شد، و منشور عزل زندگاني را، از موي خويش بر روي خويش كتابتي همي بينم، كه اين كتابت را دست چاره جويان به ستردن نتواند. پس اي پسر چون من نام خويش را در دايرة گذشتگان يافتم، روي چنان ديدم كه پيش از آنكه نامه عزل به من رسد، نامه اي ديگر در نكوهش روزگار و سازش كار، و بيش بهرگي جستن از نيكنامي، ياد كنم. و ترا از آن بهره كنم، بر موجب مهر خويش ، تا پيش از آنكه دست زمانه ترا نرم كند، تو خود به چشم عقل در سخن من نگري…».

دكتر يوسفي مصحح مايه ور اين كتاب در مقدمة خود چنين مي نويسد:« از خلال سطور كتاب، نويسندة آن را تا حدودي مي توان شناخت، وي مردي است دوست داشتني، نجيب و دانشمند، پخته، پرورده، خوش فكر و خوش بيان، و صميمي و مهربان. به همان اندازه كه وسعت معلومات او در رشته هاي گوناگون خواننده را به اعجاب مي افكند، صداقت و صراحت گفتارش در دل اثر ميگذارد، و نيز ژرف بيني ها و نكته سنجيهاي خردمندانة وي، و حكايات و روايات آموزنده اي كه گاهي در بعضي ابواب به مناسبت مي آورد، همه خواندني و آموختني و به خاطر سپردني است. فكر روشن، نكته هاي عبرت آموز او، و نثر شيوا و ساده و روان و مؤثر نويسنده چندان قابل ملاحظه و ستودني است كه در كنار آن ضعف او در كار شعر و شاعري از خاطر فراموش مي شود … دليل روشن ارزش معاني، و لطف شيوة بيان قابوس نامه، توجه و اقبالي است كه در طي قرنها از طرف فارسي زبانان و فارسي خوانان نصيب اين كتاب شده است».
كوتاه سخن آنكه كتاب قابوس نامه در چهل و چهار باب تدوين شده، .و عبارتهاي همة اين ابواب گيرا و گويا و دلنشين است. اگرچه كيكاووس به ظاهر فرزند خود گيلان شاه را در سراسر اين كتاب مخاطب ساخته اما در حقيقت روي سخن او با همة مردمان و نسلهاي آينده است، زيرا يادآوري مكرر او از نام فرزند – و پي در پي «بدان اي پسر » گفتنش براي آن است كه پندهاي وي صورت موعظه بخود نگيرد، و به گوش ديگر مردم گران نيايد، به عبارت ديگر براي آن است كه هر خواننده اي به هنگام مطالعه اين كتاب حقيقت تلخ را شيرين حس كند
قابوسنامه نوشته امير عنصرالمعالى كيكاوس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگير بن زيار از شاهزادگان آل زيار است. زياريان در قرن چهارم و پنجم هجرى در شمال ايران (منطقه گرگان و طبرستان، گيلان، ديلم، رويان، قومس، رى و جبال) حكمرانى مى‏كردند. عنصرالمعالى داماد سلطان محمود غزنوى و از دختر وى پسرى به نام گيلانشاه داشت و رساله قابوسنامه را در سن 63 سالگى براى فرزندش گيلانشاه تدوين كرده است.
روش انشاى عنصرالمعالى در اين كتاب، نثر مرسل فارسى است كه در قرن چهارم و پنجم رايج بوده است. ويژگى قابوسنامه را بايد در كهنگى زبان و علاقه مؤلف به آوردن اصطلاحات و تعبيرات و تركيبات به صورتى كه در زبان فارسىِ اوايل قرن پنجم متداول بوده است ديد؛ از اين‏رو با آن كه كتاب قابوسنامه تقريباً هم عهد سياستنامه است ليكن زبان و انشاى آن خيلى كهنه‏تر از آن به نظر مى‏رسد. عنصرالمعالى به زبان فارسى و طبرى هم اشعارى مى‏سرود كه قسمتى از آنها را در قابوسنامه نقل كرده است.
مرحوم ملك الشعراى بهار در كتاب سبك‏شناسى مى‏نويسد:
كيكاوس در اين كتاب داد سخن داده است و از آوردن مطالب بسيار سودمند اخلاقى و حكمت‏هاى عملى دقيقه‏اى فروگذار نكرده است و علاوه بر فوايد عظيمى كه از حيث شناسايى تمدن قديم و معيشت ملّى و علم زندگى و دستور حيات در كتاب مذكور مندرج است بايد آن را مجموعه تمدن اسلامى پيش از مغول ناميد و همچنين سرمشق بزرگى است از بهترين انشا و زيباترين نثر فارسى و به جرأت مى‏توان قابوسنامه را در صف نخستين از طراز اول نثر سليس و كامل و زيبا و مطبوع فارسى گذاشت.
قابوسنامه به زبان‏هاى مختلف از جمله تركى، آلمانى، انگليسى، روسى و عربى ترجمه شده است.
قابوسنامه مشتمل بر يك مقدمه و 44 باب است كه هر كدام از اين باب‏ها در موضوع مستقلى هستند.
عنصر المعالى با حسن فراست و تيزبينى ويژه‏اى ابعاد مختلف حيات فردى و اجتماعى انسان را مورد عنايت قرار داده و متناسب با شرايط فرهنگى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى عصر خويش توصيه‏هايى كاربردى براى فرزندش ارائه كرده است كه در آنها اعتدال و عقلانيت مشهود است.
.
كتاب قابوسنامه و جامعيت آن، هدف تعليم و تربيت در قرن پنجم هجرى را آشكار مى‏كند كه چگونه درس خواندگان با معلومات كلى و شامل پرورش مى‏يافته‏اند. راست است كه امروز وسعت دامنه علم امكان اين گونه تحصيلات فراگير را از مردم سلب كرده است، ولى وقتى برخى از متخصصان امروزى را ـ كه چون از رشته خود قدم بيرون مى‏نهند در هر دانش ديگر پياده‏اند ـ با عنصرالمعالى قياس كنيم، ارزش عقيده كسانى كه در تعليم و تربيت طرفدار تخصص محض نيستند آشكار مى‏شود.
بررسى باب‏هاى مختلف قابوسنامه حاكى از ژرف بينى و نكته سنجى نويسنده در خصوص ماهيت قدرت و سياست است. وى با رويكردى روان شناختى و جامعه شناختى به رفتارشناسى اربابان قدرت و بازيگران عرصه سياست و ملك مى‏پردازد و در آن، آموزه‏هاى عقلانيت و خردگرايى و واقع بينى و تقدم مصلحت سياسى بر ساير امور، نقش بنيادين عدل و عدالت در سامان اجتماعى و استمرار حكومت، نقش محورى مردم در سياست، نقش نيروهاى مسلح در حكومت، نخبه گرايى و شايسته سالارى، مشاركت دادن و به كارگيرى نخبگان سياسى در امور اجتماعى و سياسى و دادن مجال فعاليت به آنها، تأكيد بر عمران و آبادانى و اعتدال در دشمنى و دوستى به شكل بسيار زيبا و جذابى مشهود است. اين تعاليم را مى‏توان در فصل‏هاى بيستم (اندر آيين حرب و كارزار كردن)، بيست و نهم (انديشه كردن از دشمن)، سى و هفتم (اندر آداب خدمت كردن پادشاهان)، چهلم (اندر شرايط وزيرى پادشاه)، چهل و يكم (اندر سهم سپهسالارى) و چهل و دوم (اندر آيين و شروط پادشاهى) مشاهده كرد.
براى تبيين ديدگاه‏هاى سياسى و اجتماعى عنصرالمعالى، موضوعات سياسى و اجتماعى در موارد زير در اين جا تجزيه و تحليل شده است.
الف) ويژگى‏هاى فردى حاكم
1. پارسايى و خويشتن دارى، كه از ويژگى‏هاى اساسى فردى براى حاكمان سياسى به شمار مى‏رود: «بدان اى پسر كه اگر پادشاه باشى، پارسا باش و چشم و دل از حرم مردمان دور دار و پاك شلوار باش كه پاك شلوارى پاك دينى است، ولى در هر كارى رأى را فرمان بردار خود كن».
2. عاقل بودن و خردمندى، كه بى شك نقشى اساسى در موفقيت حكمرانان در عرصه سياست دارد: «هر كارى را كه بخواهى كرد با خرد مشورت كن كه وزير پادشاهى خرد است».
3. عاقبت انديشى و پرهيز از عجله در تصميمات: شتاب و عجله نشان از خامى و ناپختگى است و مى‏تواند بازتاب‏هاى جبران ناپذيرى در پى داشته باشد: «و تا روى درنگ بينى شتاب زدگى مكن و به هر كارى كه در خواهى شدن نخست شمار بيرون آمدن آن برگير و تا آخر نبينى به اول مبين».
4. راستگويى و كم سخنى: صداقت بازيگران سياسى نقش سازنده در دامنه نفوذ اجتماعى و سياسى آنان در اجتماع دارد: «هميشه راست گوى باش و ليكن كم گوى و كم خنده باش تا كهتران تو بر تو دلير نگردند كه گفته‏اند: بدترين كارى پادشاه را دليرى رعيت و نافرمانى حاشيت باشد».
ب) روش‏شناسى رفتار با مردم
1. مدارا كردن با مردم و پرهيز از ظلم و تلاش براى استقرار عدل و عدالت:
در همه كارى مدارا نگاه دار و هر كارى را كه به مدارا برآيد جز به مدارا پيش مبر، و بيداد پسند مباش و همه كارها و سخن‏ها را به چشم داد بين، تا در همه كارها حق و باطل بتوان ديد كه چون پادشاه چشم خردمندى گشاده ندارد طريق حق و باطل بر وى گشاده نشود.
از ديدگاه عنصرالمعالى، عدالت بايد ركن اساسى و محورى سياست و حكومت قلمداد گردد:
و نيز رعيت به عدل توان داشت و رعيت از عدل آبادان باشد كه دخل از رعيت حاصل مى‏شود؛ پس بيداد را در مملكت راه مده كه خانه ملكان از داد بر جاى باشد و قديم گردد و خانه بيدادگران زود نيست شود از بهر آنك داد آبادانى بود و بيداد ويرانى، و آبادانى كه بر داد بود بماند و ويرانى به بيدادى زود ويران شود؛ چنانك حكما گفته‏اند: چشمه خرمى عالم، پادشاه عادل است و چشمه دژمى پادشاه ظالم است.
2. رحيم بودن بر مردم و رحم نكردن بر ظالمان و ستمگران: رأفت و رحمت بر مردم و سخت‏گيرى بر قانون‏شكنان و متجاوزان به حقوق فردى و اجتماعى و مجازات آنان از رفتارهاى بسيار مهم و راهبردى حكومت‏هاى خوب و شايسته به شمار مى‏رود: «و بر خلقان حق تعالى رحيم باش، اما بر بى رحمان رحمت نكن و بخشايش عادت مكن».15 همچنين «... بر دزد رحمت مكن و عفو كردن خونى روا مدار كه اگر مستحق خون نباشد تو نيز به قيامت گرفتار باشى».16 «هميشه در هر كارى كه باشى از طريق مردمى باز نگرد».
3. رعايت اعتدال در ملاقات با مردم و زيردستان: عنصرالمعالى نيك مى‏داند حضور فراوان حاكم و سلطان در بين مردم و دسترسى سريع همگان به وى به ويژه زيردستان زمينه‏اى براى تنزل قدر و منزلت و ابهت وى خواهد گرديد، از اين رو توصيه مى‏كند: «... و عزيز ديدار باش تا به چشم رعيت و لشكرى خوار نگردى».18 در عين حال تأكيد مى‏كند: «و بر درد بندگان خداوند تعالى صبور مباش و پيوسته خلوت دوست مدار كه چون تو از لشكر و مردم نفور باشى لشكر از تو نفور گردند»، يعنى خود را كاملاً جدا از مردم و لشكر مگردان كه زمينه ساز جدايى آنان از تو خواهد شد.
ج) رفتار حاكم با وزير
1. چگونگى رفتار پادشاه با وزير و خويشان او: در خصوص رفتار با وزير مى‏نويسد:
به سياست باش خاصه با وزير خويش، [... [ هر سخنى كه وزير بگويد در باب كسى و طريقى كه نمايد، بشنو، اما در وقت اجابت مكن، بگوى كه تا بنگرم به آن گاه چنانك بايد بفرمايم. بعد از آن تفحص آن كار بفرماى كردن، تا در آن كار صلاح تو مى‏جويد يا نفع خويش، چون معلوم كردى، آن گاه چنانك صواب بينى جواب مى‏ده تا آن را زبون رأى خويش نداند، هر كس را وزارت دادى او را تمكين تمام كن تا كارها و شغل و مملكت تو فرو بسته نماند.
عنصرالمعالى با فراست هشدار مى‏دهد كه نزديكان و خويشان وزير نبايد در مناصب سياسى به كار گرفته شوند، چه اين كه وزير از آنان حساب كشى نخواهد كرد و در عين حال تأكيد بر مهربانى و حسن رفتار با نزديكان او را مورد عنايت قرار مى‏دهد:
و با او و پيوستگان او نيكويى كن. در معاش دادن و خوبى كردن تقصير مكن، اما خويشان و پيوستگان وزير را هيچ مفرماى، كه يكباره پيه را به گربه نتوان سپرد كه وى به هيچ حال حساب پيوستگان خويش به حق نكند و از بهر مال خويشان خود را نيازارد و نيز كسان وزير به قوت وزير صد بيدادى كنند بر مردمان كه بيگانه از آن صد يكى نكند، وزير از كسان خويش امضا كند و از بيگانه نكند.
2. ويژگى‏هاى ضرورى براى وزير: به اعتقاد عنصرالمعالى، وزير بايد پخته و با تجربه باشد، چه پادشاه جوان باشد و چه پير:
و اگر پير باشى يا جوان، وزير پير دار و جوان را وزارت مده، از آن كه گفته اند اندرز در اين باب، به جز سپهسالار لشكر مباد. اگر تو پير باشى زشت باشد كه جوان مدبر پير باشد و اگر تو جوان باشى و وزير جوان، آتش جوانى هر دو به هم يار شود و به هر دو آتش مملكت سوخته گردد.
3. مهربانى بر كارگزاران حكومت و دادن شغل به هر كدام براى مصون ماندن از آسيب‏هاى آنان:
اما بر چاكران خود به رحمت باش و ايشان را از بد نگهبان باش كه خداوند چون شبان باشد و كهتر چون رمه، اگر شبان بر رمه خويش بى رحمت بوده و ايشان را از سباع نگاه ندارد زود هلاك بشوند و هر كسى را قسطى پيدا كن و اعتماد بر آن مكن كه به ديده كرده باشى، و هر كسى را شغلى فرماى و شغلى از ايشان باز مدار تا آن نفع كه از شغل بيابند با قسط خويش مضاف كند و بى تقصير ترينند و تو در باب ايشان بى انديشه‏تر باشى.
4. شايسته سالارى در انتصابات: عنصرالمعالى معيار تصدى مناصب را لياقت و شايستگى و توانمندى قلمداد مى‏كند و مى‏نويسد:
چون تو چاكرى را شغلى دهى نيك بنگر و شغل را به سزاوار شغل ده و كسى كه نه مستحق شغل باشد وى را مفرماى. چنانك كسى شراب دارى را شايد، فراشى مفرماى و آنكه خزينه دارى را شايد، حاجبى مده و هر كارى را به كسى نتوان داد كه گفته‏اند: لكلِ عملٍ رجالٌ.
5. به كار نگرفتن دو فرد در يك شغل: «... و چون شغلى فرمايى دو تن را مفرماى تا خلل از آن شغل و فرمان تو دور باشد
6. مغرور و فريفته نشدن به قدرت: غرور و فريفتگى به قدرت از آسيب‏هاى مهم ملك و حكومت‏دارى است و عنصرالمعالى هشدار مى‏دهد:
اما جهد كن تا از شراب پادشاهى مست نشوى و در شش خصلت تقصير مكن و نگاهدار: هيبت و داد و دهش و حفاظ و آهستگى و راستگويى. اگر پادشاه از اين شش خصلت يكى دور كند نزديك شود به مستى پادشاهى و هر پادشاهى كه از پادشهى مست شود هشيارى او در رفتن پادشاهى بود، اندر پادشاهى غافل مباش.
7. اطلاع داشتن از واقعيت‏هاى اجتماع و نظارت دقيق بر احوال زيردستان به ويژه صدر اعظم و وزير:
پس بايد كه از حال لشكر و رعيت آگاه باشى و از حال مملكت خويش بى خبر نباشى، خاصه از حال وزير خود و بايد كه وزير تو آب بخورد تو بدانى، كه خان و مان خود بدو سپرده، اگر از وى غافل باشى از خان و مان خود غافل بوده باشى، نه از كار و حال وزير خويش.
8. اجرا شدن دستورها به طور جدى و تنبيه خاطيان:
در پادشاهى خويش مگذار كه كسى فرمان تو را خوار دارد كه تو را خوار داشته باشد كه در پادشاهى راحت در فرمان دادن است و اگر نه صورت پادشاه با رعيت برابر است و فرق ميان پادشاه و رعيت آن است كه وى فرمان ده است و رعيت فرمان بردار.
در جاى ديگرى مى‏گويد:
پس پادشاه كه فرمان او روان نباشد، نه پادشاه باشد؛ همچنان كه ميان او و ميان رعيت فرق است، ميان فرمان او و فرمان ديگران فرق بايد، كه نظام ملك در روانى فرمان است و روانى فرمان به جز سياست نباشد، پس در سياست تقصير نبايد كرد تا امرها روان باشد و شغل‏ها بى تقصير.
بنابراين اجرا شدن دستورها نشانه نفوذ و اقتدار حكومت بوده و زمين ماندن آن نشانه عدم اقتدار آن است.
9. علو همت و داشتن برنامه‏هاى بزرگ:
و اندر پادشاهى كارهاى بزرگ كن؛ از بهر آنك پادشاه بزرگ‏تر از همه كس است بايد كه گفتار و كردار او بزرگ‏تر از همه كس باشد تا نام او بزرگ بايد.0
د) سازمان دهى لشكر و رفتار با نظاميان
نيروهاى مسلح از مهم‏ترين اركان ثبات و پايدارى حكومت‏ها و ضامن آسايش و امنيت عمومى و اجتماعى هستند و كميت و كيفيت آن نقش مهمى در بازدارندگى از دشمن خارجى و تأمين منافع و امنيت ملى ايفا مى‏كند. عنصرالمعالى در باب «در آيين و رسم سپهسالارى» نكات نغز و آموزنده‏اى دارد كه براى شرايط كنونى نظام‏هاى سياسى نيز قابل استفاده و مفيد است.
1. انتخاب و استخدام لشكر و نظاميان از گروه‏هاى مختلف اجتماعى:
اما لشكر از يك جنس مدار، كه هر پادشاهى را كه لشكر يك جنس باشد هميشه اسير لشكر باشد و دايم زبون لشكر خويش باشد از بهر آنك يك جنس متفق يكديگر باشند و ايشان را به يكديگر نتوان ماليد، چون از هر جنس باشد اين جنس را بدان جنس بمالند و آن جنس را بدين جنس مالش دهند تا آن قوم از بيم اين قوم و اين قوم از بيم آن قوم بى‏طاعتى نتوان كرد و فرمان تو بر لشكر روان باشد.
2. مسلط نكردن نظاميان بر مردم و رعايت اعتدال: «و ديگر سپاه را نگاهدار و بر سر رعيت مسلط مكن، و همچنان كه مصلحت لشكر نگاهدارى ، مصلحت رعيت نيز نگاهدار، از بهر آنكه پادشاه چون آفتاب است نشايد بر يكى تابد و بر يكى نتابد».
3. اكرام و عزيز داشتن نظاميان و رسيدگى به وضعيت آنان: عزت نيروهاى مسلح و برخوردارى از پايگاه و منزلت اجتماعى رفيع و سير بودن چشم و دل آنان نقش مهم و تعيين كننده‏اى در سلامت و كارآمدى آنان ايفا مى‏كند: «و در نيكو داشتن لشكر و رعيت تقصير مكن، آن تقصير توفير دشمنان باشد».
ه) روش‏هاى قضايى
1. طبيعى بودن ارتكاب جرم و گناه توسط انسان:
اى پسر، بدان و آگاه باش و به هر گناهى مردم را مستوجب عقوبت مدان و اگر كسى گناه كند از خويشتن در دل عذر بى گناه او بخواه كه آدمى است و نخست گناه آدم كرد، چنانك من گويم:
2. بيهوده عقوبت و مجازات نكردن و عصبانى نشدن: «... و بر خيره عقوبت مكن تا به گناه سزاى عقوبت نگردى و به هر چيزى خشك مشو و در وقت خشم، ضجرت فرو خوردن عادت كن».
3. مجازات بايستى متناسب با جرم و گناه باشد: «... اما اگر كسى گناهى كند كه مستوجب عقوبت باشد حد عقوبت او نگر اندر خور گناه او عقوبت فرماى كه خداوندان انصاف چنين گفته‏اند كه: عقوبت سزاى گناه بايد كرد».
4. پذيرش تقاضاهاى عفو و بخشش مجرمان:
... و چون گناهى را از تو عفو خواهند، عفو كنى و عفو كردن بر خود واجب گردان، اگر چه گناهى سخت بوده كه بنده اگر گنه‏كار نباشد عفو خداوند پيدا نيايد، چون مكافات گناه كرده باشى آن گاه حلم تو چه باشد، و چون عفو كردن واجب دانى از شرف بزرگى خالى نباشى و چون عفو كردى او را سرزنش مكن و از آن گناه ياد مدار كه آن گاه چنان باشد كه عفو نكرده باشى.
و) سياست خارجى
متناسب با شرايط سياسى و بين المللى آن دوران، عنصرالمعالى نكات شايان توجهى درباره روابط با همسايگان و ساير كشورها توصيه مى‏كند كه به اهم آنها اشارت مى‏رود:
1. اصل عدم غفلت از همسايگان و اطلاع دقيق از وضعيت آنها: «... و اندر پادشاهى غافل مباش از آگاه بودن احوال ملوك عالم چنين بايد كه هيچ پادشاهى نفس نزند كه تو آگاه نباشى».
2. اصل روابط حسنه و دوستى مبتنى بر حزم و احتياط با همسايگان: اعتدال و احتراز از افراط و تفريط و جوانمردى از جمله مفاهيم مورد تأكيد قابوسنامه است:
و با پادشاهان عالم كه همسران تو باشند اگر دوستى كنى نيم دوست مباش و اگر دشمنى كنى دشمن ظاهرى باش و به آشكارا دشمنى توانى نمود با هم شكل خويش به نهان دشمن مكن.
3. وفادارى به معاهدات و پيمان‏ها و قراردادها:
... و ديگر توقيع خويش را بزرگ دار و از بهر محتوايى توقيع مكن، مگر به صلتى بزرگ يا به ولايتى بزرگ يا به معاشى بزرگ كه ببخشى، چون توقيع كردى توقيع خود را خلاف مكن الاّ به عذرى واضح كه خلاف از همه كس ناپسند باشد و از پادشاه زشت‏تر باشد.
ز) روش‏ها و اصول تعامل، مقابله و كارزار با دشمن
توسعه‏طلبى و تزاحم منافع همواره از عوامل اساسى پيدايش منازعات و كشمكش‏ها بوده است. عنصرالمعالى دشمن را به دو گروه خانگى (داخلى) و بيرونى (خارجى) تقسيم كرده و خطر دشمن داخلى را اساسى‏تر قلمداد مى‏كند:
و از اين كه گفتيم دشمن خويش را بسيار مكن و از دشمن به هيچ حال ايمن مباش، خاصه از دشمن خانگى و بيشتر از دشمن خانگى ترس كه بيگانه از بد انديشيدن تو خالى نباشد و بر احوال تو مطلع بوده و دشمن بيرونى آن نداند كه وى داند؛ پس با هيچ دشمن دوستى يك دل مكن، دوستى مجازى منماى، مگر مجازى حقيقت گردد كه از دشمنى دوستى بسيار خيزد و از دوستى نيز دشمنى، و آن دوستى و دشمنى كه چنين بود سخت‏تر باشد و نزديكى با دشمنان از بيچارگى دان.
عبارت اخير عنصرالمعالى بسيار حائز اهميت است، بدين معنا كه نزديكى و ارتباط و دوستى برقرار كردن با دشمنان نشانه ذلت و بيچارگى است.
1. اصل عدم تخاصم و دشمن پرورى: اما جهد كن تا دشمن نيندوزى، پس اگر دشمنت باشد مترس و دلتنگ مشو كه هر كه را دشمن نبود دشمن كام بود.
و جهد كن تا دوستان تو اضعاف دشمنان باشند و بسيار دوست كم دشمن باشد و به اميد هزار دوست يكى دشمن مكن و بدان كه آن هزار دوست از نگاه داشتن تو غافل باشند و آن يك دشمن از نگاه داشت تو غافل نباشد.
2. اصل عدم غفلت از توطئه‏ها و برنامه‏هاى دشمن: اطلاع از دشمن و برنامه‏هاى آن نقشى مؤثر در امنيت اجتماع ايفا مى‏كند. در اين باره عنصرالمعالى تأكيد مى‏كند: «.. و ليكن در نهان و آشكار از كار دشمن غافل مباش و از بد كردن او مياساى، دايم در تدبير و مكر او باش و هيچ وقت از حيله او ايمن مباش».
3. اصل راز دارى و حفاظت اطلاعات: «... و از حال وى خود را روى پوشيده، همى دار تا درِ بلا و آفت و غفلت بر خود بسته باشى».
4. اصل اقتدار و پوشانيدن ضعف‏ها در مقابل دشمن: «... و خويشتن را به دشمن چنان نماى كه اگر چه افتاده باشى با وى خويشتن را از افتادگان منماى».
5. فريب مجاملات و تعارف‏هاى دشمن را نخوردن: «... اما به گفتار خوش، دل در دشمن مبند، اگر از دشمن شكرى يابى آن را شرنگى شناس.
6. اصل خوار و خفيف نشمردن دشمن:
... و از دشمن قوى خيمه بر ناايمنى باش و ترسان كه از دو كس بايد ترسيد: يكى از دشمن قوى و ديگر از يار غدّار، و دشمن خود را خوار مدار و با دشمن ضعيف چنين دشمنى كن كه با دشمن قوى و مگو كه او خود كيست و كه باشد.
7. تبليغ نكردن كوچكى و خوارى دشمن پس از پيروزى بر آن:
... اما با هر كسى كه دشمنى كنى، چون بر وى چيره شوى پيوسته آن دشمن خود را منكوه و به عاجزى به مردم منماى، آن گاه بس تو را فخرى نباشد كه بر عاجزى و نكوهيده چيره شده باشى و اگر العياذ بالله او بر تو چيره شود وقتى تو را عيب و عار عظيم باشد كه از عاجزى و نكوهيده افتاده باشى.
8. سستى نكردن در كارزار با دشمن و ضرورت دليرى و شجاعت:
... اى پسر، چون در كارزار باشى، آن جا درنگ و سستى شرط نيست
در جاى ديگر مى‏نويسد:
... بدان كه هر كه روزى بزايد روزى بميرد
9. پرهيز از خون ريزى به ناحق:
... اما به خون ناحق دلير مباش و خون هيچ مسلمان حلال مدار الاخون صعلوكان و دزدان و نبّاشان و خون كسى كه در شريعت خون وى در ريختن واجب شود.
10. پذيرش تقاضاى صلح و امان دادن براى دشمن:
... و اگر دشمنى از تو زنهار خواهد اگر چه سخت دشمن باشد و با تو بدكردار بود او را زينهار ده و آن را غنيمتى بزرگ دان

در كتاب قابوس نامه عنصر المعالي اين كتاب را بصورت((پند نامه))اي براي فرزندش گيلان شاه نوشته و همين صفت بارز يعني صميميت وصداقت نويسنده اصالتي برجسته و ممتاز به كتاب بخشيده است بطوري كه نوشته هاي او را مي توان سخني شمرد از دل برخاسته و هم بدين سبب است كه بر دل مي نشيند.نمونه اين صداقت او را در همان مقدمه مي توان يافت كه از سبب تاليف كتاب سخن مي راند و به فرزندش مي گويد:مي دانم كه ((هيچ پسر پند پدر خويش را كار بند نباشد. . .و اگر چه اين سخن مرا معلوم بود مهر پدري و دل سوزگي پدران مرا نگذاشت كه خاموش باشم)).از اين قبيل است انچه در باب شراب خوردن مي نويسد:((به حديث شراب خوردن نگويم كه شراب خورو نيز نتوانم
گفتن كه مخور كه جوانان به قول كسي از جواني باز نگردند مرا نيز بسيار گفتند نشنيدم تا از پس پنجاه سال ايزد تعالي رحمت كردو توفيق توبه ارزاني داشت))
عنصر المعالي از ان دسته ناصحان نيست كه خود بر مسند بلند اخلاق و پرهيزگاري بتفاخر تكيه مي زنند وديگران را در زير الوده دامن وحقير مي بينند.وي با كمال صميميت وهمدلي از لغزشها ي جواني خود ياد مي كند بد وخوب هر چيز را مي نمايد انگاه چون ادمي را مستعد لغزش مي بيند مي گويد:اگر از عهده ي نفس خويش بر نيامدي ((چون بزه خواهي كردن باري بزه بي مزه نكن سيكي كه خوري خوشترين خور وسماع كه شنوي خوشترين شنو. . . تا اگر اندر ان جهان ما خوذ باشي بدين جهان معيوب و مذموم نباشي)).((جهد كن تا عاشق نشوي.اگر كسي را دوست داري باري كسي را دوست دار كه به دوستي ارزد.معشوق خود بطليموس وافلاطون نباشد ولكن بايد كه اندك مايه خردي دارد .و نيز دانم كه يوسف يعقوب نباشد اما چنان بايد كه حلاوتي وملاحتي باشد وي را تا زبان مردم بسته باشد وعذر مقبول دارند كه مردم را از عيب كردن و عيب جستن يكديگر چاره نباشد)).
انچه در قابوس نامه موجب شگفتي است گذشته از اسلوب ساده و نثر دل انگيز عنصر المعالي ولطف ذوق وحسن تعبير او در نويسندگي وسعت اطلاعات و معلومات وي در زمينه هاي مختلف است .نگاهي به فهرست ابواب كتاب و موضوعات گوناگوني كه در هر يك مورد بحث شده است نشان مي دهدكه عنصر المعالي مردي است پر مايه وكتاب خوانده و در انواع رشته هاي علوم وفنون ان عنصر فراوان چيزها اموخته است.از شناختن حق پدر و مادر پيري وجواني طرز غذا خوردن وشراب نوشيدن گرفته تا مهماني كردن و مهمان شدن مزاح ونرد وشطرنج- عشق ورزيدن- گرمابه رفتن و خفتن واسودن - نخجير كردن وچوگان زدن وكارزار كردن- جمع مال وامانت نگاه داشتن- برده خريدن - اسب خريدن -زن خواستن- فرزند پروردن- دوست گزيدن -انديشه كردن از دشمن - فقيهي -تجارت -طب - نجوم –شاعري- خنياگري- نديمي- كاتبي- وزيري- سپهسالاري - پادشاهي و كارهاي ديگر. بطوري كه بسياري از مظاهر اوضاع اجتماعي ان عصر را در قابوس نامه مي توان جلوه گر يافت. در اين ميان ورود او به جزييات هر موضوع از قبيل انچه درباره ي بردگان وانواع اسب طب نجوم شاعري كاتبي و غيره نوشته است مطالعات عميق وي را در هر باب نشان مي دهد كتاب قابوس نامه و جامعيت ان هدف تعليم وتربيت را در قرن پنجم هجري اشكار مي كند كه چگونه درس خواندگان با معلوماتي كلي و شامل پرورش مي يافته اند.راست است كه امروز وسعت دامنه علم امكان اين گونه تحصيلات را از مردم عصر ما سلب كرده است ولي وقتي برخي از متخصصان امروزي را كه چون از رشته خود قدمي بيرون مي نهند در هر دانش ديگر پياده اند با عنصر المعالي قياس مي كنيم ارزش عقيده كساني كه در تعليم و تربيت طرفدار تخصص محض نيستند اشكار مي شود.
در سخنان امير كيكاووس با همه وسعت اطلاعات ودانايي او اثري از فضل فروشي نيست.وقتي با راستي وفروتني خاص خود سخن مي گويد گويي دوستي مهربان است كه نامه نوشته نه ناصحي ملامتگر وخود فروش و به همين سبب گفتار او تلخي نصايح امرانه را به همراه ندارد)):خواستم كه علم هولين و اخرين من دانمي كه تو رابيا موختمي و معلوم تو گردانمي تا به وقت مرگ بي غم تو از اين جهان بيرون شدمي ولكن چه كنم كه من خود در دانش پياده ام)) وبا همين طرز كتاب را به پايان مي برد :((انچه به خويشتن پسنديدم اكنون تو را همان خواستم واموختم اگر تو بهتر از اين خصلتي و عادتي همي داني چنان باش كه بهتر بود و اگر نه اين پندهاي من به گوش دل شنو و كار بند)).
نوشته هاي وي اكثر از واقعيتي سر چشمه مي گيرد.از پيري كه سخن مي گويد ومي نويسد:((پيري علتي است كه هيچ طبيب داروي ان نداند الا مرگ)) خود بدان دچار امده از او گله ها دارد و حكايت حاجب كامل از جمله حاجبان پدرش وخودداري او را از خريدن اسب پير بخاطر مي اورد.
سخنش در احوال مستان و زيانهاي شراب خوارگي ياداور شراب نوشيهاي خود او در روزگار جواني است.
اصولا يكي از جنبه هاي درخشان طرز تفكر عنصر المعالي كه موجب مزيت كتاب قابوس نامه شده است توجه او به زندگاني عملي است .ممكن است بعضي بر او خرده يگيرند كه وي هم ما را از برخي كارها بازداشته وهم ترتيب وايين كارها را بيان كرده است.عنصر المعالي در انديشه ها وسخنان خودحقايق زندگي را از نظر دور نمي دارد. مگر نه اين است كه دنيا تركيبي از خوبيها وزشتيها راستيها ونادرستيهاست.وي در عين حال كه فضايل و نيكوييها را تعليم مي كند چون مطمئن نيست كه فرزند او يا خوانندگان كتابش همه در شمار نيكان درايند مي گويد:چنانچه نتوانستي ان طور كه من مي گويم و ارزو مي كنم زندگاني كني باري اگر گرفتار شدي ولغزيدي راه صيانت خويش واعتدال را بدان كه حداقل زيان به تو برسد نه ان كه در لجه تيرگيها فرو افتي.
از نظر زندگاني عملي همه كتاب امير كيكاووس قابل ملاحظه است.مردي كه زندگاني را چنين از دريچه عمل و حقيقت مي نگرد واعتناي اوبه مسايل اقتصادي زمان از قبيل جمع كردن مال؛خريدن ضياع وعقار ونكات دقيق بازرگاني؛ نمودار واقع بيني اوست؛بطبع در هر كاري حد اعتدال وميانه روي را سفارش مي كند وافراط را نمي پسندد. اعتدال فكر عنصر المعالي در دوستي ودشمني هم پيداست: ((اندازه همه كارها نگاه دار ؛خواه در دوستي خواه در دشمني ؛كه اعتدال جزوي است از عقل كلي))يا((هيچ كس را چندان مستاي كه اگر وقتي ببايد نكوهيدن نتواني؛ وچندان منكوه كه اگر وقتي ببايد ستود نتواني))غرض ان كه امير كيكاووس را مردي مي يا بيم كه ما را به پيچ و خمهاي خيالات شك اميز ونظرهاي مردد گرفتار نمي كند بلكه در هر باب واقعيت را چنان كه هست عرضه مي دارد وراه برخورد با مسايل را در ان مي داند كه در انديشه و رفتار خود خردمندانه اعتدال را رعايت كنيم تا به افراط و تفريط جاهلان گرفتار ننماييم. نويسنده قابوس نامه بر اثر تجارب بسيار؛ مردم شناس است وبا احوال واطوار ؛خويها؛ منشهاي ادميان واستعدادها و موارد ضعف ايشان خوب اشناست. بدين سبب بسياري از نكته هايي كه در هر باب بقلم مي اورد سنجيده وخردمندانه است و چه بسا نه تنها در روزگار او بلكه همواره مصداق داشته است. وقتي مي گويد:اكثر جوانان است از روي غفلت پنداشت خويش ايشان را بر ان نهد كه دانش خويش برتر از دانش پيران بينند)).در قابوس نامه با نويسنده اي سرو كار داريم ذهني وقاد ونظري نكته بين ونكته ياب دارد. حق با اوست كه مي گويد: از مزاح نا خوش پرهيز كن بخصوص در نرد و شطرنج باختن كه در اين حال انسان دل مشغول است و(( مزاح كمتر بر تواند داشتن)) جايي ديگر مراحل مختلف عشق را كه در دل رخنه مي كند خوب در يافته وگويي خود يكايك اين احوال را گذرانده است. راست است:جوانان بيشتر عاشق شوند از پيران؛از ان كه طبع جوانان لطيف تر بود از پيران)) ونيز درست گفته كه در عشق((پير را جز به سيم غرض حاصل نشود)) وغالبا چنين است در بسياري از موارد از جمله در چگونگي سلوك با مردم ورهايي از مضايق و گرفتاريها باز سخنان عنصر المعالي مبني بر روانشناسي فردي يا اجتماعي اوست از اين قبيل است وقتي از شيوه سخن گفتن با اشخاص گوناگون ياد مي كند؛ يا از فايده شراب ننوشيدن در شب ادينه سخن مي راند كه از اين راه((يك هفته نبيد خوردن خويش بر دل خلقان خوش گرداني و زبان عامه بر تو بسته شود)) دستور نحوه رفتار با همسايگان وفرزندان ايشان وشمع وقنديل فرستادن به مسجد كوي؛ طرز حاجت خواستن از كسي و رعايت وقت مناسب براي اين كار؛شيوه مناظره در مسايل فقهي؛ ونكته هايي كه ؛مفتي وقاضي ؛ وطبيب بايد رعايت كنند همه از اين گونه ژرف بينيهاست. راست است كه گاه بر اثر همان واقع بيني كه ذكرش گذشت
عنصر المعالي در معاملات تجاري مي گويد:((هيچ چيز بر خويشتن نبشته حجت مكن تا اگر خواهي كه منكر شوي تواني شدن))ولي بي درنگ بتصريح و تاكيد مي گويد: ((از خيانت كردن با مردم بپرهيز كه هر كه با مردمان خيانت كند پندارد كه خيانت با ديگران كرده است وغلط سوي اوست كه ان خيانت با خويشتن كرده بود)).
امير كيكاووس بمناسبت سوابق خانوادگي و امارتي ؛هر چند مختصر؛ كه داشته مرد سياست وملك داري است و بسا كه ارزو مي كند گيلان شاه نيز بر تخت حكومت تكيه زند. در بسياري از موارد شم سياسي او كه از همين مردم شناسي مايه گرفته است بروز مي كند. در هر حال سياست مطلوب عنصر المعالي در كتاب او جلوه گر است كه وزير را به دادگري واباداني وپادشاه را به مشورت با خرد ومدارا و رعيت پروري وداد ودهش وبا خبري از حال ملك ومردم وكار به كاردانان سپردن وفرمان خود را خوارنداشتن سفارش كرده است. تاكيد به اين كه((پند حكما وملوك شنيدن ديده خرد را روشن كند)) واهتمام نويسنده در گرد اوردن پندهاي انوشروان در باب هشتم كتاب و برخي داستانها و وقايع با عبرت از پادشاهان وبزرگان همه درسها ونكته اموزيهايي است كه مردي پخته و خوش فكر در ايين ملك داري و نگاه داشت مردم بيان مي كند.اندكي بيشتر كه عنصر المعالي را بشناسيم ؛گذشته از دانش وافر؛ او را نويسنده اي خردمند مي يا بيم كه حكيمانه مي انديشد؛ از هر حكايت وموضوع بظاهر بي اهميت نكته هاي عميق در مي يابد و عرضه مي كند وافكار استوار خود را به زباني ساده وروان و همه كس فهم با ما در ميان مي نهد كه خود جلوه اي ديگر از هنر اوست. به اين چند نكته توجه فرماييد كه چگونه با وقوف كامل به احوال ادمي مسايل حيات را با جهان بيني خاص خود طرح واسان مي كند:چگونه مي توان در زندگي رضايت خاطر حاصل كرد؟:((اگر خواهي كه از بهر روزي از خداي تعالي خشنود باشي بامداد به كسي منگر كه حال او از حال تو بهتر باشد؛بدان كس نگر كه حال او ازحال تو بهتر باشد تا دايم از خداي تعالي خشنود باشي)).در لزوم مشورت:((بدان كه راي دو كس نه چون راي يك كس باشد چه يك چشم ان نتواند ديد كه دو چشم بيند؛ و يك دست ان نتواند برداشت كه دو دست بردارد)). بعلاوه عنصر المعالي را مردي نيك نفس و دوست داشتني مي يا بيم كه صفاي نيت او از خلال سخنش جلوه گرست. با همه مشفق است واز سر ((دل سوزگي پدران)) سخن مي راند. دنيايي را مي پسندد كه در ان مردمي وجوانمردي رونق داشته باشد؛ از اين رو مي گويد)) هميشه در هر كاري كه باشي از طريق مردمي باز مگرد)).فرزندان را نصيحت مي كند كه از بهر ميراث مرگ پدر ومادر را نخواهند ودر كيفر دادن مجرمان مي گويد: (( خداوندان انصاف چنين گفته اندكه:عقوبت سزاي گناه بايد كرد. اما من چنين گويم كه:اگر كسي گناه كند كه بدان گناه مستوجب عقوبت شود وتو سزاي ان گناه او را عقوبت كني طريق حلم وكرم ورحمت فراموش كرده باشي. چنان بايد كه درمي گناه را نيم درم عقوبت كني تا هم رسم سياست بجاي اورده باشي وهم شرط كرم نگه داشته باشي تا هم از كريمان باشي وهم از سايسان؛ كه نشايد كه كريمان كار بي رحمتان كنند)).بزرگي روح و رافت نويسنده را در سخني ديگر از او؛ اشكار تر مي توان يافت:((چون به گناهي از تو عفو خواهند عفو كن وبر خويشتن واجب دان اگر چه سخت گناهي بود؛ كه بنده اگر گناهكار نباشدغفو خداوند پيدا نيايد وچون مكافات گناه كرده باشي انگه تفضل تو كجا رسد چون عفو كردن واجب داني هز شرف وبزرگي خالي نباشي وچون عفو كردي ديگر او را سرزنش مكن و از ان گناه ياد ميار كه انگه همچنان باشد كه ان عفو نكرده باشي)). نويسنده فرزند خود؛گيلان شاه؛را پدرانه راهنمايي مي كند كه در مقام فرمانروايي((بر خلقان خداي تعالي رحيم باش. . . بيداد را در دل خويش راه مده كه خانه ملكان دادگر دير بماند قديمي گردد وخانه بيداد گران زود پست شود زيرا كه داد اباداني بود بيداد ويراني))اين سخنان را كه از اين امير روشن ضمير مردو دوست مي شنويم بي اختيار مهر او در دلمان راه مي يابد وارزو مي كنيم كه كاش وي مدتي دراز بدين شيوه فرمان رانده بود يا كاش گيلان شاه مي توانست بر اين منوال حكومت كند عنواني هم كه برخي خاور شناسان از جمله روبن ليوي براي ترجمه انگليسي قابوس نامه برگزيده اند از همين نظر گاه است كه اين كتاب ونظاير ان به منزله ايينه روشن و حقيقت نمايي براي شاهان وشاهزادگان ان عصر بوده است.