دوشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۸

سياست نامه خواجه نظام الملك

و اندر پادشاهي مگذار كه ;كسي فرمان تو را خوار دارد، كه تو را خوار داشته بود؛ كه اندر پادشاهي همه راحت در فرمان دادن است كه پادشاه به صورت با رعيت راست است .فرق ميان پادشاه و رعيت آن است كه او فرماند ه است و اين فرمانبردار.
شنيدم ، اي پسر، كه به روزگارِ جدتو، سلطان محمود رحمه ا... الله، عاملي بود، وي را ابوالفرج بستي گفتند ي . عامِل َنسا و با ورد بود . مردي را بگرفت در َنسا و نعمتي ازو بِسَتد وَاملاك او موقوف كرد و هر چه وي را بود، به دست فرو گرفت و مرد را به زندان كرد . پس به چندگاه اين مرد حيلتي كرد و از زندان بگريخت و به غزنين رفت . چون روزِ مظالم بود، از اين عمل گِله كرد . سلطان وي را نامة ديواني فرمود. نامه بسَتد و به َنسا رفت و نامه به عامل رسانيد.
عامل انديشه كرد كه اين مرد ديگرباره به غزنين نرود . تغافل كرد و بر آن نامه كارنكرد . مردِ مظلو م ديگرباره به غزنين رفت و اندر ر اهي بايستاد كه سلطا ن به خلوت از باغ بيرون همي آمد . مرد باز نفير هم ي يك بار آمدم و تظلم كردم ، » كرد و دادخواست واز عامل َنسا بناليد . سلطان باز وي را نامه اي فرمود . مرد گفت :. مگر سلطان تنگ دل بود به سببي از سبب ها، اندر آن « سلطان نامه فرمود، i برد م و بدادم ، بر نام ه كار نكرد
ا ي » . مظلوم گفت : « بر من نامه دادن است ، اكنون اگر كار نكرد، شو خاك بر سر كن » دل مشغولي گفت :
نه ، اي خواجه ، غلط كرد م كه » سلطان گفت : « خداوند، رهي توبر نامة تو كار نكند، خاك مرا بر سر بايد كرد؟
. اندر وقت دو غلام سراي به راه كرد با فرمان ها به شِحنگان نواحي ،تا ضِيا ع و عقارِ « مرا بايد كردن نه تو ر ا
اين سزاي آ ن » آن مرد باز دادند و عامل را بر دار كردند و نامة سلطان برگردن او آويختند ومنادي كردند كه :
. بعد از آ ن كس را زهره نبود كه بر فرمان كار نكردي ، و امر نافذ « كس است كه بر فر مان خداوند كار نكند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند