پنجشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۸

خواجه نظام الملك

پس اگر پادشاهي باشي ، پادشاهي پارسا باش و چشم و دست از حريم مردمان دوردار، و اندر هر كاري رأي را فرمان بردارِ خردكن ، و اندر هر كاري كه بخواهي كردن ، نخست با خرد مشورت كن ، كه وزيرالوزراي پادشاه خِرداست و تا از و ي درنگ بين ي شتا ب مكن . و به هر كاري كه بخواهي كردن ، چون در او خواهي شدن ، نخست بيرون رفتن آن كار نگر، و تاآخر نبيني ، ا ول مبين . به هر كاري اندر، مدارا نگه دار . هر كاري كه به مدارا برآيد، جز به مدارا پيش مبر. و بيدادپسند مباش و همة كارها و سخن ها را به چشم داد بين و به گوش داد شنو،تا در هم ه كار ي حق و باط ل بتوان ي ديدن . پادشا ه كه چشم داد و خردمندي گشاده ندارد،طريق حق و باط ل بر و ي گشاد ه نگردد. و هميشه راست گوي باش ، ولكن كم گوي و كم خند ه باشد، تاكِهتران بر تو دِليرنشوند، كه گفته اند :. و « بدترين كاري پادشاه را دليري رعيت و بي فرماني حاشيت است ،و عطايي كه ببايد، به مستحِّقان نرسد »عزيزديدار باش تا بر چشم رعيت و لشكر خوار نگردي . و زينهارخوار مباش . و بر خلقان خداي تعالي ’ رحيم باش و بر بي رحمتان رحمت مكن و بخشايش مكن ، ولكن با سياست باش خا ّ صه با وزيرِ خويش . البته خويشتن به سليم اْلقلبي به وزير منماي . يك باره محتاج رأي او مباش ، و هر سخني كه وزير بگويد، در باب تا بنگرم ، آنگه چنان كه بايد كرد، » كسي و طريق ي ك ه باز نمايد بشنو، اما در وقت اجاب ت مكن ، بگوي :
. بعد از آن jتجسس و تفحص آن حال بفرماي كردن ، تا در آن كار صلاح تو همي جويد يا منفعت « بفرمايم خويش ؟ چو ن معلو م كردي ، آنگ ه چنا ن ك ه بين ي جوا ب ده ، تا تو را زبون رأي خويش نگيرد.و هر كسي را كه وزارت دادي ، وي را در وزارت تمكيني تمام كن ، تا كارهاي تو وشغل مملكت تو براو بسته نباشد و ب ه اقرِبا و پيوستگان او نيكوي ي كن ، و ب ه معا ش دادن و خوبي كردن تقصير مكن ؛ اما خويشان و پيوستگان وي را عمل مفرماي ، كه يكباره پيه به گربه نتوان سپردن ، كه وي به هيچ حال حساب پيوستگان خويش به حق نكند و از بهرِ مال تو خويشان خويش را نيازارد، و نيز كسان وزير صد بيداد بكنند بر خلقان ، كه بيگانه از آن صد يكي نيارد كردن ، و وزير از كسان خويش درگذارد و از بيگانه درنگذارد . و بر دزدرحمت مكن و عفو كردن خوني روامدار . اگر مستحق خوني را عفو كني ، تو نيز بدان خون به قيامت شريك باشي و
گرفتار . اما با چاكران خويش برحمت باش ، و ايشان را از بد، نگهبان باشد كه خداو ندان چون ُ شبا ن باشند و كهترا ن چو ن رمه . اگر شبا ن بر رم ة خوي ش برحم ت نباشد،ايشا ن را از سِباع نگه ندارد ...
چون كسي را شغل دهي ، نيك بنگر و شغل به سزاوارِ مرد ده ، تا زبان طاعنان بر تو گشاده نشود و
خلل اندر شغل تو پديدار نيايد، كه اگ ر وي را كار ي فرماي ي ك ه نداند، به هيچ حال نگويد كه ندانم ، همي كند
از بهرِ منافع خويش را، ولكن آن شغل با فساد باشد . پس كاربه كاردان سپار تا از دردِسر رسته باشي ... پس اگر تو را در كارِ چاكري عنايتي باشد و خواهي كه وي را محتشم گردا ني ، بي عمل تواني وي را محتشم كردن و نعمت دادن ، بي انكه به ناواجب او را شغلي فرمايي ، تا بر ناداني خويش گواهي نداده باشي .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند