پنجشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۹

واکسن تب برفکی

تتراوالان دارای سویه های O--A05IR-A85IR-ASIA1میزان تزریق 5سی سی گاو
پلی والان دارای سویه های OPAN-O2010-A05IR-ASIA1میزان 5 سی سی گاو
مونووالان دارای سویه O2010میزان 5 سی سی گاو
مریال منووالان دارای سویه OIBFS میزان 2 سی سی گاو و 1 سی سی گوسفند
مریال پلی والان دارای سویه O-A-C—ASIA1-SAT1-SAT2-SAT3-میزان 3 سی سی گاو

سه‌شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۹

اولین شانس

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذ شت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد. سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد.اما.........گاو دم نداشت!!!!زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی..
اما بعد
سال 63 که در خدمت نظام وظیفه بودم و بخاطر خدمات شبانروزی و صادقانه ام ارج و قربی داشتم میتوانستم در ارتش با مزایای بالا استخدام شوم خامی کردم و نشدم بعد از اخذ کارت پایان خدمت به بهداری استان برای استخدام مراجعه کردم بعد از یکهفته پذیرشم واصل شد خامی کردم و دوماه منتظر جواب دامپزشکی شدم و به استخدام انجا در امدم .

مادر

اندوه مادر رهی معیری

آسودگی از محن ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر

دوشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۹

سگ گوسفند گرگ خوک شتر خر خروس بز و شیر در اشعار عطار

سگ-گوسفند-گرگ-خوک-شتر-خروس-بز و خر در شعر عطار

عطار » دیوان اشعار » قصاید


غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانکه بلندی دهد، تا بتواند فکند
چون برسد آفتاب در خط نصف‌النهار
سر سوی پستی نهد تا که در افتد به بند
واقعهٔ آدمی هست طلسمی عجب
کیست کزین درد نیست سوخته و مستمند
هر که به بندی درست دم نزند جز به درد
وای که از فرق توست تا به قدم بندبند
هر که چو نرگس به باغ دیدهٔ بیننده داشت
پستی و زردی گزید تا برهد از گزند
نرگس چون چشم داشت پست شد از بیم مرگ
سرو که آزاده بود گشت ز غفلت بلند
آنکه جگر گوشه اوست بر جگرش آب نیست
گر جگرت خون گرفت هم جگر خویش رند
بر سر خارت چو گل عمر کم از هفته‌ای است
پس تو ز غفلت چو گل، زر منمای و مخند
هین که سپیده دمید گرد رخت همچو برف
خیز که شد کاروان چند نشینی نژند
مرگ در آورد پیش وادی صدساله را
عمر تو افکند شست بر سر هفتاد واند
صبحدم ار خنده زد، روز تو تاریک شد
زانکه دمت داد صبح تا کندت ریشخند
آن شتر بادیه بانگ خری چون شنید
زود بپیچد ز شوق سر ز عرا و عرند
تو ز پی نام و ننگ همچو شتر می‌روی
گرچه بباید شدن از در چین تا خجند
نفس پلیدت سگی است خاصه سگ شیر گیر
هین سر سگ باز بر همچو سر گوسفند
با تو گر این سگ کند عزم به گرگ آشتی
بازی بز می‌دهد تا کندت خوک بند
طالب معنی ببین کز تو ز مطلوب خویش
این فلک خرقه پوش چند فرس راند چند
بر سر نفس از هوا تاج منه چون خروس
ورنه چو ابلیس زود تخت کنی تخته‌بند
هر سر ماهی فتد نعل سمندش به راه
در مه نو کن نگاه اینک نعل سمند
گرچه بسی قرن نیز نعل سمند افکند
او به بسی عمر نیز تیز بتازد نوند
چون بنشاند مرا روز قیامت ز یأس
پردهٔ نه توی خویش پاره کند چون پرند
پردهٔ خود چون درید هر چه همی جست یافت
شاخ خودی را برید بیخ خودی را بکند
هرکه چو چرخ فلک هست ز خود در حجاب
نیست ز سرگشتگی چون فلک خود پسند
پردهٔ هستی بدر تا برهی از بلا
زهر اجل نوش‌کن تا ز پی آرند قند
درد دلت را دوا کشتن نفس است و بس
زانکه بسی درد را زهر بود سودمند
گوهر عالم تویی در بن دریا نشین
پیش خسان همچو کوه بیش کمر بر مبند
در صف مردان مرد کیست تورا هم نبرد
پای منه در رکاب دست مزن در کمند
خصم چو برگ خزان زرد به پای اوفتاد
دست خود از خون خصم سرخ مکن تا به زند
عالم صغری به فرع عالم کبری به اصل
چشم تو و جان توست کیست چو تو ارجمند
سجده تو را کرده‌اند خیل ملائک به جمع
چشم بدان را بسوز بر سر مجمع سپند
هرکه گهر آردش روح قدس از بهشت
شاید اگر زابلهی کان بکند در خرند
وانکه مسیح جهان هست نوآموز او
خوب نیاید ازو خواندن پازند و زند
بس که ز عطار ماند معنی و پند لطیف
لیک چه سود ای دریغ گر همه بگرفت پند
نفس و هوا خالقا کشت به صد ناخوشیم
باز رهانم از آنک دست خوشم کرده‌اند

یکشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۹

زن خوب فرمانبر پارسا

زن خوب فرمانبر پارسا

اشعار زیر را اول در کتاب فارسی پنجم دبستان که در سالهای دهه سی تدریس میشده است دیده ام ورق زدن کتابهای درسی زمانهای قدیم لذت خاصی دارد یکبار به کتابخانه وزارت اموزش و پرورش رفتم و کتب درسی قدیم را طلب کرده و ورق زدم صفای خاصی داشت حتی مشاهده کتبی که قبل از تولد بنده تدریس میشده است بسیار لذت بخش بود
سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت

زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا
برو پنج نوبت بزن بر درت
چو یاری موافق بود در برت
همه روز اگر غم خوری غم مدار
چو شب غمگسارت بود در کنار
کرا خانه آباد و همخوابه دوست
خدا را به رحمت نظر سوی اوست
چو مستور باشد زن و خوبروی
به دیدار او در بهشت است شوی
کسی بر گرفت از جهان کام دل
که یک‌دل بود با وی آرام دل
اگر پارسا باشد و خوش سخن
نگه در نکویی و زشتی مکن
زن خوش منش دل نشان تر که خوب
که آمیزگاری بپوشد عیوب
ببرد از پری چهرهٔ زشت خوی
زن دیو سیمای خوش طبع، گوی
چو حلوا خورد سرکه از دست شوی
نه حلوا خورد سرکه اندوده روی
دلارام باشد زن نیک خواه
ولیکن زن بد، خدایا پناه!
چو طوطی کلاغش بود هم نفس
غنیمت شمارد خلاص از قفس
سر اندر جهان نه به آوردگی
وگرنه بنه دل به بیچارگی
تهی پای رفتن به از کفش تنگ
بلای سفر به که در خانه جنگ
به زندان قاضی گرفتار به
که در خانه دیدن بر ابرو گره
سفر عید باشد بر آن کدخدای
که بانوی زشتش بود در سرای
در خرمی بر سرایی ببند
که بانگ زن از وی برآید بلند
چون زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
اگر زن ندارد سوی مرد گوش
سراویل کحلیش در مرد پوش
زنی را که جهل است و ناراستی
بلا بر سر خود نه زن خواستی
چو در کیله یک جو امانت شکست
از انبار گندم فرو شوی دست
بر آن بنده حق نیکویی خواسته است
که با او دل و دست زن راست است
چو در روی بیگانه خندید زن
دگر مرد گو لاف مردی مزن
زن شوخ چون دست در قلیه کرد
برو گو بنه پنجه بر روی مرد
چو بینی که زن پای بر جای نیست
ثبات از خردمندی و رای نیست
گریز از کفش در دهان نهنگ
که مردن به از زندگانی به ننگ
بپوشانش از چشم بیگانه روی
وگر نشنود چه زن آنگه چه شوی
زن خوب خوش طبع رنج است و بار
رها کن زن زشت ناسازگار
چه نغز آمد این یک سخن زان دوتن
که بودند سرگشته از دست زن
یکی گفت کس را زن بد مباد
دگر گفت زن در جهان خود مباد
زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید بکار
کسی را که بینی گرفتار زن
مکن سعدیا طعنه بر وی مزن
تو هم جور بینی و بارش کشی
اگر یک سحر در کنارش کشی

شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۹

سانسور رویا

سانسور رويا
اين كاملا حقيقت دارد كه ذهن خوداگاه ما بعضي خوابها را سانسور ميكند. ذهن چيزي دارد به اسم سانسور رويا كه خوابها را تصفيه ميكند در سال 1354 كه شبي كه فردايش ميبايست كنكور امتحان بدهم در خواب واقعه اي را پس زدم . بطوريكه صبح كه بيدار شدم از عملكرد خود كاملا راضي بودم . چون اعتقاد داشتم كه بايد با شرايط خاصي اين امتحان بسيار مهم را در زندگي خود برگزار كنم .
رویاها(dreams) چیست ؟ رویاها(dreams) تجربه تصاویر، صداها و سایر حواس خیالپردازی شده حین خواب میباشند. معمولاً محتوا و مضامین رویاها خارج از کنترل رویا بین است، البته به استثنای رویاهای روشن(LUCID DREAMS) که درآن رویابین هوشیارانه در می یابد که در حال رویابینی است و قادر به تغییر حقایق پیرامون خویش و کنترل جنبه های گوناگون رویا میباشد.
قویترین رویاها و آنهایی که یادآوری شان آسان است در مرحله پنجم خواب یا همان رم(REM) دیده میشوند. یک فرد بطور متوسط ۶ سال از کل عمر خود را در دیدن رویا سپری میکند، به عبارتی ۲ ساعت در هر شب.
دیدگاه نظریه پردازان در باب کارکردهای رویا:۱- نظریه زیگموند فروید: زیگموند فروید و کارل یونگ هر دو رویاها را برهم کنشی بین ناخودآگاه و خودآگاه می انگاشتند. همچنین اعتقاد داشتند که ناخودآگاه انسان نیروی غالب در رویاها است. فروید بر این عقیده بود که سانسور فعال بر ضد ناخودآگاه حتی در رویاها نیز نمود دارد.
اما یونگ چنین استدلال میکرد که رویاها میتوانند با اشعار قابل قیاس باشند و اعتقاد داشت رویاها توانایی آشکارسازی مفاهیم اصولی و زیربنایی را دارا میباشند. فروید اعتقاد داشت که مضمون رویاها تحقق و ارضای آرزوها و امیال سرکوب شده و واپس رانده ما میباشند.
رویاها به ناخودآگاه این اجازه را میدهند تا افکار و امیال غیر قابل پذیرش اجتماع و فراخود را بروز داده و برآورده سازد.تنش میان نهاد(ID) و فراخود(SUPEREGO) به سانسور رویاها می انجامد. ناخودآگاه مصر است که تحقق و ارضاء آرزوها و امیال را بطور کامل و واضح به تصویر بکشد، اما نیمه ناخودآگاه از آن ممانعت میکند. بنابراین آرزوها و امیال خود را بصورت کسوت مبدل نمایان میسازند، تا از گزند سانسور و بازدارندگی ناخود آگاه در امان بمانند.
به عنوان مثال رویا ممکن است به شکل ادغام (تلفیقی از چندین اندیشه سرکوب شده)، جابجایی (که اهمیت روانی مضمون رویا به یک مضمون مورد پسند ناخودآگاه منتقل شده است)، بازنمایی (تبدیل اندیشه ها به تصاویر بصری)، فرافکنی (انتساب آرزوها و امیال خویش به فرد دیگر) و یا نمادگری ( جایگزین شدن اعمال، اشخاص و یا ایده ها با یک نماد) در خواب نمود یابد. فروید معتقد بود که کابوسها نتیجه تنش میان فراخود و نهاد است. به عقیده وی ترسها، آرزوها و احساساتی که از آنها بی اطلاع میباشیم، در رویاها تجلی می یابند، اما بصورت رمز گذاری شده و غیر مستقیم.
ذهن ناهوشیار از زبان شفاهی استفاده نکرده و از طریق نمادها با ما ارتباط برقرار میکند. برخی نمادها جهانی و برخی جنبه کاملاً شخصی دارند. رویا متشکل از دو بخش است: نخست محتوای آشـــــــــکار(manifect content) که در واقع همان رویایی است که می بینیم و محتوای نـــــــــهفته(LATENT CONTENT) که همان امیال و آرزوهای ارضا نشده اند، که رویا آنها را به شکل کسوت مبدل بازگو میکند.
رویاها به تخلیه انرژی می انجامند، که اگر چنین نشود ممکن است باعث تعارضات میان فردی، احساس گناه یا اضطراب شوند.
تکنیک تحلیل و تعـــــــــبیر رویا که توسط فروید مورد استفاده قرار می گــــــــرفت، تــــــــــداعی آزاد(FREE ASSOCIATION) نامیده میشود. در این تکنیک رویابین تشویق میشود تا به مضمون رویا بطور غیر مستقیم نظر کند و بیشتر به افکار و احساساتی که رویاها پدید می آورند تامل کرده و آنها را به زبان بیاورد (هر چه به ذهنشان خطور میکند). خود این افکار و احساسات مجدداً به افکار و احساسات دیگری منجر خواهد شد و این روند ادامه می یابد.سپس رشته تداعی های ثبت شده به رویابین کمک میکند تا به مضمون نهفته رویای خود پی برده و به خودشناسی برسد.
در تداعی آزاد فرد تشویق میشود تا فرایند اندیشه خویش را کنترل نکند و از او خواسته میشود تا هر چیزی را که از ذهنش میگذرد بدون هیچ سانسوری بیان کند. نظریه فروید اصولاً متمرکز بر امیال جنسی، پرخاشگری و نماد گری است. به عنوان مثال هر شیء استوانه ای شکل در رویا آلت مردانه، هر شیء توخالی و دارای شکاف آلت زنانه و یا عبور قطار از یک تونل به برقراری رابطه جنسی تعبیر میگردد. به عقیده فروید رویاها ترکیبی از تجربیات کودکی با والدین و اتفاقات روز گذشته میباشد.۲- نظریه کارل یونگ: یونگ نیز به ناخودآگاه اعتقاد داشت، اما به آن به عنوان یک جنبه حیوانی، غریزی و جنسی نمی نگریست. بلکه بیشتر ناخودآگاه را روحانی میدید. وی معتقد بود، رویاها کوشش نمیکنند تا احساسات حقیقی ما را از ذهن بیدار پنهان سازند، بلکه آنها دریچه ای هستند به ناخودآگاه ما. رویاها برای مشکلاتی که در بیداری با آنها مواجه هستیم راه حل ارائه میدهند. یونگ اعتقاد داشت که به همه چیز میتوان بصورت جفتهای متضاد نگریست (خیر/شر، مرد/زن، عشق/نفرت). بنابراین چیزی که بر ضد نهاد(ID) قرار دارد، ضدنهاد(COUNTEREGO) و یا سایه (SHADOW) نامیده میگردد.
سایه نمایانگر جنبه های مطرود شماست، چیزهایی که مایل به تصدیق آنها در وجودتان نمی باشید. و جنبه ای از شما که تا حدودی ناپسند، بدوی و ناخوشایند است. وی معتقد بود رویا راهی است برای برقراری ارتباط با ناخودآگاه. وی تصویر سازی ذهنی در رویا را روشی برای آشکار سازی چیزی در رابطه با خویشتن، روابطمان با دیگران و یا شرایط حاکم بر زندگی می پنداشت.
رویاها به ما کمک میکنند تا استعدادعای بالقوه خود را شکوفا سازیم. وی به نمادهای جهانی برای تعبیر خواب اعتقاد داشت. وی معتقد بود که مفهوم رویا از نظر فروید که صرفا تحقق و ارضا آرزوهای سرکوب شده است، یک دیدگاه ساده انگارانه است. وی معتقد بود ناخودآگاه جــــــمعی(COLLECTIVE UNCONSCIOUS) و کهن الگوها و یا آرکی تایپ ها(ARCHETYPE) (یک نماد قدرتمند و زیربنایی که همه ما از طریق ناخوداگاه جمعی از آن برخوردار میباشیم، نظیر نماد “مادر” و یا “قهرمان”) نظیر مادینه روان و یا آنیما(ANIMA) (مؤلفه مکمل ناخودآگاه مادینه در روان مردان)، نرینه روان و یا آنیموس(ANIMUS) (مؤلفه مکمل ناخودآگاه نرینه در روان زنان) و سایه(SHADOW) در رویاها به عنوان نمادهای رویا، در رویاها تجلی می یابند. وی معتقد بود که رویاها تجلی ناخودآگاه شخصی بواسطه کهن الگوهای ناخودآگاه جمعی است. وی اعتقاد داشت که رویا یک پیام مستقیم از ناخودآگاه شخصی است و تحریفهای احتمالی رویا، کوشش ناخودآگاه بمنظور سرکوب رویا نیست. روش آنالیز رویای وی به این منوال است که رویابین تشویق میشود تا برای هر جنبه از رویای خویش، افکار خود را در رابطه با تمام تداعی های نمادین بیان دارد(شامل تداعی های شخصی، فرهنگی و کهن الگویی). سپس تداعیهای نمادین متعدد بررسی گردیده و مهمترین آنها با یکدیگر تلفیق و تعبیر رویا بر اساس شخصیت خاص فرد انجام میگرفت. وی نه تنها معتقد بود که رویاهای انسان محتوی آرزوها و امیال گذشته وی میباشد، بلکه در عین حال به آینده نیز نظر داشته و هدفها و مقاصد آتی رویابین را مشخص میکنند. همچنین یونگ معتقد بود که رویاها ممکن است حاوی حقایق ناگزیر، خطاهای حسی، خیالپردازی های ماجراجویانه، خاطرات، برنامه ها و تجارب غیر منطقی نیز باشند.۳- نظریه آلفرد آدلر: وی معتقد بود که رویاها ابزارهای حل مسئله بوده و با مشکلات روزمره زندگی مرتبط میباشند. بنابراین بر مبنای این نظریه، چنانچه شما زیاد رویا میبینید، علت آن ممکن است مشکلات عدیده شما در زندگی تان باشد و یا برعکس اگر زیاد رویا نمی بینید به معنی سلامت روان شما است. وی معتقد بود عناصر کنترل، قدرت و انگیزش عامل نیروی پیشرانه در پس رفتارهای ما میباشند و نه تکانه های جنسی. وی عمده ترین نیروی پیشرانه در زندگی را فائق آمدن بر احساس ناامنی ها، فرودستی ها، کهتری ها و کاستی ها بر می شمرد، که روی همرفته “اراده (معطوف) به قدرت”(WILL TO POWER) نامیده میشود. وی اعتقاد داشت انسان در دوران نوزادی و کودکی دچار عقده حقارت گردیده و از اینرو پیوسته میکوشد تمام عمر خود را صرف جبران آن فقدان قدرت کرده و به کمال برسد. رویاها راهی برای مطرح ساختن ناامنی ها میباشند. وی اعتقاد داشت که رفتار و کردار ما تحت حکمرانی ناخودآگاه قرار ندارد. بلکه کوشش در جهت کمال و نیاز به کنترل علت عملکرد ما است. وی به اینکه ناخودآگاه و خودآگاه بر ضد یکدیگر میباشند، اعتقادی نداشت. وی رویاها را جبران بیش از حد کاستی ها و نقاط ضعف ما در بیداری می دانست. مثلاً شخصی که از رئیس خود هراس دارد، در رویا جسور گردیده و بر سر رئیس خود فریاد میکشد. وی اعتقاد داشت که نه تنها رویاها با نشان دادن ترسهای درونی ما و راهبردهای مرجح در کنارآمدن با مشکلات به ما یاری میرسانند، بلکه آنها نوع شخصیت و سبک زندگی ما را نیز بازگو میکنند.۴- نظریه فریتز پرلز: وی بنیانگذار گشتالت درمانی است. اساس گشتالت درمانی ، عوض آنالیز عقلانی نگاه به زمان حال است. گشتالت درمانی تاکید دارد بر ادراک مستقیم چیزی که شخص در زمان حال آن را احساس میکند. رویاها فرافکنی بخش های از نهاد است. به اعتقاد وی رویاها بخش طرد شده ، انکار شده و یا سرکوب شده نفس میباشند. وی معتقد بود که هر رویا مختص فرد رویا بین است، و به زبان نمادین جهانی اعتقادی نداشت. وی بر این باور بود که هر شیء و یا کاراکتر در رویا بیانگر جنبه ای از وجود ما میباشد. در آنالیز رویای گشتالت رویابین تشویق میگردد تا وارد گفتگو شود، گفتگو درباره جنبه های گوناگون رویا. همچنین تشویق میشود تا رویا را بازسازی کرده و از دید سایر عناصر رویا، به اظهار عقیده بپردازد. در این روش بر نمادهای جهانی تاکید نمیشود و نمادها را مختص به شخص رویابین می انگارد.۵- نظریه برانگیختگی -سنتز(ACTIVATION SYNTHESIS THEORY): این نظریه مبتنی است بر اینکه رویاها رخدادهای تصادفی ای میباشند که با فعالیت شدید نورونهای مغز ایجاد میشوند. قسمتی از ساقه مغز موسوم به پل مغزی(PONS) در هنگام خواب و مرحله رم(REM) کماکان به فعالیت خود ادامه داده و تولید تحریکات تصادفی میکند. این فعالیت های شدید سیگنالهایی را به سیستم حرکتی بدن ارسال میکند، اما از آنجایی که در حین مرحله رویابینی (یعنی مرحله REM) تمام بدن فلج است، ازاینرو مغز با یک پارادوکس روبرو میشود. به همین خاطر مغز برای اینکه بتواند چیزی که تجربه میکند را توجیه عقلی کند یک حکایت و داستان که از محتویات سیستم حافظه اقتباس کرده را بطور تصادفی خلق میکند. رویاها در ناحیه مغز قدامی تولید میشوند، آن هم بصورت تصادفی و بدون هدف، به همین خاطر است که مضمون رویاها ناگهان تغییر میکند و یا رویاها معمولا فاقد انسجام میباشند. بنابر نظریه سنتز-برانگیختگی رویاها صرفاً مکانیسمهای بیولوژیکی بی معنی و بدون کارکرد میباشند. به عنوان مثال تحریکات تصادفی ممکن است مشابه آنهایی باشد که حین دویدن ایجاد میشوند. بنابراین ذهن رویابین آن تحریکات را به شکل رویای دویدن تفسیر و خلق میکند. و چنانچه در طی روز رویابین از مشاهده یک گربه غافل گیر شده باشد، مغز از آن حافظه نیز استفاده کرده و ایجاد رویایی میکند بدین مضمون: رویابین توسط یک شیر تعقیب میشود.۶- نظریه کارکرد حافظه و یادگیری رویا: از منظر عصب شناسی رویاها با برانگیختگی های حافظه بلند مدت همراه میباشند. کارکرد خواب پردازش، رمزگذاری و انتقال داده ها از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند مدت است. در مرحله غیر رم(NREM) پردازش حافظه هوشیار (اظهاری) و در مرحله رم(REM) پردازش حافظه های ناخودآگاه(روندی) انجام میگیرد. در طی روز نیز یک کارکرد اجرایی حافظه بلند مدت را از حیث سازگاری و همسانی با واقعیت وارسی میکند.۷- نظریه گریفن: رویاها به شکل استعاره های حسی بیان میگردند. رویاها ترجمان استعاره ای انتظارات ما در حین بیداری میباشند. انتظاراتی که در طی روز قادر به عملی کردن آنها نیستیم، سبب پدید آمدن برانگیختگی هیجانی میشوند. بمنظور فرونشاندن این برانگیختگی ها، رویاها خلق میشوند. رویابینی با تکمیل استعاری الگوی انتظارات، آن برانگیختگی های هیجانی را بی اثر میکند.۸- نظریه میشل ژووه: وی چنین اظهار می دارد که رفتارهای غریزی در جنین و نوزاد انسان حین مرحله رم(REM) برنامه ریزی میشوند. در حقیقت آن رفتارها الزاماً به شکل قالب های ناکامل میباشند، که رویابین بعدها برای آنها در عالم واقع مؤلفه های حسی مشابهی را شناسایی میکند. این قالب های قیاسی این توانایی را به به رویابین میدهند تا نسبت به محیط پاسخ انعطاف پذیرتری بروز داده و توان یادگیری را در وی ایجاد میکنند، چیزی بیش از یک واکنش ساده.۹- رویاها یک فرآیند شناختی میباشند. رویاها یک اندیشه و یا رشته ای از افکار میباشند که حین خواب جلوه میکنند. و مضمون رویا بازنمایی بصری از ادراکات فردی است. مثلاً وقتی که در رویا می بینید که توسط دوستان خود مورد حمله و هجوم قرار گرفته اید، تعبیر آن میتواند ترس شما از برقرای دوستی با دیگران باشد. در رویاهای پیچیده تر استعاره های فرهنگی نیز در تعبیر رویا دخیل میباشند.۱۰- رویاها وظیفه زدودن استرسهای روانی انباشته شده در طی روز را بر عهده دارند.۱۱- رویاها در توسعه و رشد مغز نقش مهمی بر عهده دارند. نوزاد انسان ۱۶ تا ۱۸ ساعت در شبانه روز می خوابد، که ۵۰ درصد آن را در حال رویا دیدن سپری میکند. عقیده بر آنست که فراهم آوردن یک منبع درونی “تحریکات شدید” به بلوغ سیستم عصبی انسان کمک کرده و آن را بمنظور کنار آمدن با محرکات خارجی آماده میسازد. اما پس از دوران کودکی کارکرد رویاها تغییر کرده و به عنوان یک ابزار یادگیری وتکمیل فرآیند یادسپاری حافظه عمل میکنند

چهارشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۹

دیگران کاشتند و ما خوریم


دگران کاشتند و ما خوردیم
عنوان بالا متعلق به اشعاريست نغز از ملك الشعراي بهار شاعر معاصر كه در ساليان نوجواني در يكي از كتب درسي امده بود و ما انرا حفظ ميكرديم انرا در زير مي اورم بلكه خاطره شيرين انزمان براي خواننده محترم زنده شود . دوران كودگي – نوجواني و جواني چه ايام دلگشايي بود كه ما انزمان قدرش را ندانستيم و البته پشيماني سودي ندارد اميدوارم جوانان امروز قدر ايام جواني خود را بدانند چه ايامي بود چه مغزي داشتيم هيچ شعري را بيش از دوبار نميخواندم چون با همان دوبار انرا حفظ بودم ولي حالا چي در بخاطر سپردن دوسه بيت عاجزم – يادش بخير زماني كه ديباچه گلستان سعدي عليه الرحمه را حفظ بودم و تعدادي زياد از اشعار طولاني شاعر گرانمايه معاصر مهدي حميدي شيرازي را و چه و چه .
دگران کاشتند و ما خوردیم


ملک‌الشعرای بهار

شاه انوشیروان به موسم دی
رفت بیرون ز شهر بهر شکار
در سر راه دید مزرعه‌ای
که در آن بود مردم بسیار
اندر آن دشت پیرمردی دید
که گذشته است عمر او ز نود
دانهٔ جوز در زمین می‌کاشت
که به فصل بهار سبز شود
گفت کسری به پیرمرد حریص
که: «چرا حرص می‌زنی چندین؟
پایهای تو بر لب گور است
تو کنون جوز می‌کنی به زمین
جوز ده سال عمر می‌خواهد
که قوی گردد و به بار آید
تو که بعد از دو روز خواهی مرد
گردکان کشتنت چه کار آید؟»
مرد دهقان به شاه کسری گفت:
« مردم از کاشتن زیان نبرند
دگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند»

کورشوم اگر دروغ بگویم


كور شوم اگر دروغ بگويم
امروز سه شنبه مورخه سي ام شهريورماه سال 89 هجري شمسي برابر با 21 از ماه 9 از سال 2010 ميلادي در خانه بودم و كانالهاي تلويزيون وطني را نگاه ميكردم . جناب آقاي دكتر سعيد لو رياست محترم سازمان تربيت بدني كشور در جمع ورزشكاران تيم ملي فوتبال در حاليكه مشاراليه به اتفاق ساير مقامات عاليرتبه ورزشي سر پا بودند ولي ورزشكاران نشسته بودند فرمودند كه ديگر شاهد نباشم كه ورزشكاري كفش پاره خود را به من نشان بدهد ورزشكاران ما بايد در ميادين ورزشي ژيگول باشند . لفظ ژيگول رل ساليان متمادي بود كه در هيچ جايي نشنيده بودم اين لفظ را سي و اندي سال پيش خطاب به همكلاسيهايي بكار ميبرديم كه اكثرا درسخوان نبودند ولي پاچه شلوارشان در زمستان در بالاي پوتين تا ميكردند و ما كه چكمه سياه محصول كفش ملي را در طول زمستان به پا داشتيم پاچه شلوارمان كاملا روي چكمه بود تا كمتر معلوم شود كه چكمه پوشيده ايم و پوتين نه .! همچنين همكلاسيهايي را كه كفش پاشنه بلند داشتند و يا گيسشان درازتر از حد معمول بود و اگر انها را از پشت نگاه ميكردي ممكن بود با جنس دوم اشتباهشان بگيري ژيگول خطاب ميكردند. بعدها پوشيدن شلوار لي پاره و مندرس كه به زور سنگ پا پوست اندازي ميكرد هم از مصاديق ژيگول بودن بود .
همچنين از اخبار شنيدم كه هنرمند تواناي سينما جناب اقاي اكبر عبدي كه بعلت ابتلا به بيماري ديابت در بيمارستان بستري شده بودند مرخص شده اند و هزينه 5 ميليون توماني معالجه شان را يكي از طرفدارانشان داده اند و خبرنگار با ايشان مصاحبه اي كرد كه گله مند بودند از تعويق در دريافت دستمزد بازيگريشان از تهيه كننده ها و دل پري داشتند تاكنون من فكر ميكردم كه فقط حق نويسندگان و مولفين كتب پامال ميشود و نميدانستم كه هنرپيشه ها هم گرفتارند .
همچنين در روزنامه اي خواندم كه دانشگاههاي ايران هيچكدام نتوانسته اند در ليست دويست دانشگاه برتر دنيا در سال ميلادي جاري قرار بگيرند . و اين كم دردي نيست اينكه در حال حاضر دانشگاههاي سراسري – شبانه – روزانه – عصرانه – ازاد – غير انتفاعي – انتفاعي – علمي – كاربردي – خصوصي – دولتي را اگر با هم جمع بزنيم تعدادشان به عدد 200 خواهد رسيد ان وقت هيچكدام از اين دويست دانشگاه نتوانسته اند در ليست دويست دانشگاه برتر دنيا قرار بگيرند .
از يك نظر ما شانس بزرگي داريم كه سرعت اينترنت ما بالا نيست و الا اگر سرعت بالا بود و اخبار رايانه – يارانه – سهام – عدالت – مهر –گفتگو به گوش ساكنين بهشت ميرسيد خوف ان بود كه درخواست ميكردند انها را از پشت به كنار ما گسيل دارند انوقت ديگر جايي براي من و شما ساكنان فعلي اين ور نميماند.
از اول مهرماه ساعت رسمي يك ساعت به عقب كشيده ميشود پس حالا كه من اين مطالب را مينويسم ساعت جديد قديم جديد قديم قبلي سابق حدود 23 ميباشد . اينجاست كه بايد گشت و پرتقال فروش را پيداكرد !

سه‌شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۹

ای جوانان وطن جان من و جان شما



با اجازه اقبال لاهوری

ای جوانان وطن جان من و جان شما
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
غوطه ها زد در ضمیر زندگی اندیشه ام
تا بدست آورده ام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت
ریختم طرح حرم در کافرستان شما
تا سنانش تیز تر گردد فرو پیچیدمش
شعله ئی آشفته بود اندر بیابان شما
فکر رنگینم کند نذر تهی دستان شرق
پارهٔ لعلی که دارم از بدخشان شما
میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند
دیده ام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما


با اجازه بیدل دهلوی


ای همه آیات قدرت ظاهر از شان شما
کارهای مشکل آفاق آسان شما
هرسری راکز رعونت‌گردن افرازد به چرخ
مو‌کشان آرد قضا در راه جولان شما
سینهٔ حاسدکه درهم‌می‌فشارد تنگی‌اش
جای دل خالی نماید بهر پیکان شما
ساقی تقدیر مشتاق است‌کز خون هدر
پرکند پیمانهٔ اعدا به د‌وران شما
غیرت‌حق برنتابد جزشکست ازگردنش
هرکه برتابد سر از تسلیم فرمان شما
شوق‌وصلت بعدمرگ از دل‌برون کی می‌رود
گرد می‌گردیم و می‌گیریم دامان شما
چون سحر واکرد‌ه بر آفاق بال اقتدار
شور عالمگیری از فتح نمایان شما
هرگلی‌کز نوبهارکام دل آید به عرض
باغبانش خرمن آراید به دوران شما
خاطر از هرگونه مطلب جمع باید داشتن
نیست‌غافل فضل حق ازشغل سامان‌شما
چون نباشد فضل‌یزدان مایل امداد غیب
بیدل است آخر دعاگوی و ثناخو‌ان شما


با اجازه بیدل دهلوی

شور صد صحرا جنون‌گرد نمکدان شما
ای قیامث صبح‌خیز لعل خندان شما
چشم‌آهو حلقهٔ گرداب بحرحیرت است
درتماشای رم وحشی غزالان شما
عشرت‌ازرنگ‌است هرجاگل‌بساط‌آراشود
مفت جام مایه می‌گردد به دوران شما
از صدف ریزدگهر وزپسته مغزآید برون
چون شودگرم تکلم لعل خندان شما
از طراوتگاه عشرت نوبهار باغ ناز
باد چشم ما سفال جوش ریحان شما
بیش ازین نتوان به ابروی تغافل ساختن
شیشهٔ دل خاک‌شد در طاق نسیان شما
ما سیه‌بختان به نومیدی مهیا کرده‌ایم
یک چراغان‌!داغ دل دور از شبستان شما
بستر وبالین من‌عمریست قطع‌راحت است
بر دم شمشیر زد خوابم ز مژگان شما
نارسا افتاده‌ایم ای برق تازان همتی
تا غبار ما زند دستی به دامان شما
عالمی درحسرت وضع عبارت مرده است
معنی ماکیست تا فهمد ز دیوان شما
از غبار هردو عالم‌پاک بیرون جسته است
بیدل آواره یعنی خانه ویران شما

با اجازه لسان الغیب

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما


با اجازه بیدل دهلوی

ای جگرها داغدا‌ر شوق پیکان شما
چاکهای دل نیام تیغ مژگان شما
ازشکست‌کار هاآشفته‌حالان نسخه‌ای‌ست
دفتر آشوب یعنی سنبلستان شما
شعله‌درجانی‌که‌خاک حسرت‌دیدار نیست
خاک درچشمی‌که نتوان بود حیران شما
از هجوم اشک بر مژگان‌گهرها چیده‌ایم
در تمنای نثار لعل خندان شما
یارب‌ا‌ین‌خال است یاجوش لطافتهای‌حسن
می‌نماید دانه‌ای سیب زنخدان شما
تا قیامت جوهر وآیینه می‌جوشد به هم
از غبارم پاک نتوان کرد دامان شما
پیکر من ازگداز یأس شد آب و هنوز
موج می‌بالد زبان شکر احسان شما
کی بود یارب‌که در بزم تبسمهای ناز
چشم زخمم سرمه‌گیرد از نمکدان شما
یکسرموخالی از پروازشوخی نیست‌حسن
صد نگه خوابیده درتحریک مژگان شما
با شکست زلف نتوان اینقدر پرداختن
رنگ ما هم نسبتی دارد به پیمان شما
کوشش‌ما پای خواب‌آلودة دامان ماست
جز شما سر بر نیارد ازگریبان شما
بیدل آشفتهٔ ما بوی جمعیت نبرد
تا به‌کی در حلقهٔ زلف پریشان شما





14 مهر

14 مهر
خداوندا
به فارغ التحصيلان دامپزشكي ما از هر مدرك و تخصصي كه هستند شغلي ابرومند عطابفرما
دادگسترا
فوق ديپلمهاي دامپزشكي ما را كه كاردان ميگويند از پشت تاكسيهاي تلفني به شغلي ديگر مرتبط با تحصيلاتشان هدايت بفرما .
پروردگارا
توخود اگاهي كه اين فارغ التحصيلان دامپزشكي با پرداخت هزينه هايي گزاف به دانشگاهي كه اكنون ازادش ميگويند . بورس فابريسيوس- ساركوسپوريديوز – و ناودان مري ياد گرفته اند و از شوفري اتول چيري نميدانند .
خداوندا........... ما را از .......... دور وبه كياست نزديك بفرما .
يزدان پاكا ما را ان ده كه ما را ان به

تا چهاردهم مهرمان مبارك باد
توضیح : 14 مهر روز دامپزشکی است

قلب یخی


قلب يخي
پسرم مدتيست هر هفته روزهاي چهارشنبه از بقالي محله لوح فشرده سريال قلب يخي را به مبلغ 15000 ريال وجه رايج مملكتي ابتياع و همان شب ماهمگي رو به تلويزيون انرا تماشا ميكنيم . هر قسمت ان 45 دقيقه است . در اين سريال كه با پرداخت پول امكان ديدن ان ميسر شده است همه جور صحنه اي را كه از سريالهاي رسمي از همان گيرنده تلويزيوني پخش ميشود نميتوان ديد مانند
دوچرخه سواري يك خانم – ادامس جويدن همان خانم بر روي ترك دوچرخه- قدم زدن يك خانم ارايش كرده در كنار خيابان كه باعث ميشود سرنشينان يك خودرو عبوري تنهايي خود را در ان شب به عليامخدره ياداوري نمايند . نوشتن شماره تلفن همراه توسط يك اقاي نامحرم بر روي كف دست يك خانم نامحرم در شبي تاريك و خلوت . اظهار رابطه اقايي با خاله بجه اش . سلاخي كردني زني به توسط شوهرش –توهين يك دخترخانم به يكمرد مسن به خاطر منفعت طلبي صنفي- ادامه ندهم بهتر است . حالا كه با پرداخت 15000 ريال ميتوان اين صحنه ها را ديد و اين كلمات را شنيد معلوم نيست اگر قيمت لوح فشرده مثلا 45000 ريال بود چه چيزهايي كه ديده و شنيده نميشد خداوند اخر و عاقبت همه مارا ختم به خير فرمايد

شکرانه

شكرانه
وقتي پايم شكسته بود ودر خانه بستري بودم از پنجره ادمهاي عبوري از خيابان را كه با دوپا راه ميرفتند نگاه ميكردم و حسرت ميخوردم كه خدايا راه رفتن با دوپا چه لذتي دارد و چه نعمتيست كه من ندارم حالا كه خدارا شكر اندكي بهبودي حاصل شده و روي دوپايم راه ميروم اگرچه بادرد و احساس دو پيچ پلاتيني و اندكي ورم پا . درك ميكنم و بيان ميدارم كه شما را به خدا قسم ميدهم
به پاس دوپايي كه خداوند به شما داده روي پا بلند شويد و به هردوپا زمين را فشار دهيد تا جايي كه توان داريد به پاركي برويد و با هردوگوشتان به صداي پرندگان گوش دهيد طوريكه صداها را كامل كامل بشنويد .
شاخه گلي را از گلفروشي بخريد و قبل از اينكه انرا به عزيزي تقديم كنيد خوب انرا نگاه كنيد . كاسبرگ –گلبرگ – مادگي – پرچم – گرده – ساقه – همه و همه انرا با دوچشمتان نگاه كنيد .
در خيابان با دودستتان كمترين اسكناسي را كه در جيب داريد دراوريد و با دودستتان انرا تقديم نيازمندي كنيد .
و بعد از ان خدارا شكر كنيد بخاطر اين همه نعمتهايي كه به شما داده و ممكن است افراد ديگري يكي يا چندتاي انها را نداشته باشند . دوپا-دودست – دوگوش – بينايي كامل
من ميدانم كه راه رفتن روي يك پا چه سختي و مرارتي دارد – و اميدوارم شما هيچ زماني ندانيد .
من ميدانم دست شكسته چگونه وبال گردن ميشود و دعا ميكنم شمايان هيچ موقع ندانيد . پروردگارا اگر افريدگان خودت از دست يا پا يا چشم يا گوش يا.... كم دارند در اين دنياي فاني . به عظمت و بزرگواري خودت قسمت ميدهم در دنياي باقي تلافي بفرما .
امروز اولين روزيست كه بعد از گذشت سه ماه توانستم حدود 500 متر را پياده بروم و چه لذت زايد الوصفي داشت . وچه غافل بودم زماني كه جوان بودم و كيلومترها ميدويدم و نميدانستم جواني و سلامتي و روي دوپاراه رفتن و بادوچشم ديدن و با دو گوش شنيدن و بادودست كاركردن چه نعمتيست . يادم امد در سالهاي دهه 40 در يكي از روزها يك روحاني به مدرسه ما مي امد و در مورد دو نعمت سلامتي و امنيت كه نعمات مجهوليند صحبت ميكرد و ما دبستانيها نميفهميديم تا اينكه گذر ايام هم عدم امنيت محيط و هم عدم امنيت كاركرد تن را به ذائقه ام چشاند و چه چشاندني !ان ايام نميفهميديم كه شكرانه بازوي توانا در بگرفتن دست ناتوان است .

دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۹

ماه میلادی - ماه شمسی


برای تبدیل ماه میلادی و شمسی به هم در ارزیابی تاریخ انقضائ دارو وواکسن از جدول پیوستی میشود استفاده کرد

شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۹

دكتر محمد مجدي

clock web -->

درمحضر استاددكتر محمد مجدي
سال 1365 هجري شمسي بود تازه استخدام شده بودم روزي من را به جلسه اي در ساختمان هلال احمر شهرستان دعوت كردند ساعت حوال 6 عصر به جلسه رفتم ان جلسه كه با حضور مقامات و معتمدين شهرستان تشكيل شده بود تا حوالي ساعت 11 شب طول كشيد ان جلسه اولين جلسه اي بود كه در ارتباط با تاسيس دانشگاه ازاد واحد مهاباد در ان دعوت شده و شركت داشتم و در همانجلسه هم پيشنهاد تاسيس رشته كارداني دامپزشكي توسط اينجانب و چند نفر ديگر داده شد و مورد تاييد و تصويب حاضرين قرار گرفت . جلسات دانشگاه ازاد هفته اي دو سه روز برگزار ميشد و من منبعد در ان حضور فعال داشتم واز حضور در ان احساس غرور و افتخار ميكردم چون در ان شخصيتهاي بسيار مهمي چون امام جمعه وقت جناب ماموستا قرني زاده و جناب اقاي سليمان شاطريان دبير محترم رياضي شهر كه دبيرستاني راهم بدليل خدماتش به نامش كرده اند حضور داشتند و اين دونفر جزو افرادي بودند كه به مقامي كه در ان بودند شخصيت داده بودند . نه اينكه مقام به انها شخصيت داده باشد . افراد دو دسته اند يكدسته افرادي كه در هر پست و مقامي باشند به ان پست شخصيت و اعتبار ميدهند و دسته ديگر افرادي كه مقام انها را بالا ميكشد . در هر صورت در يكي از جلسات بحث تعيين و معرفي ريئس واحد مطرح شد كه يكي از حاضرين كه سابقه 30 و اندي سال خدمت دولتي را داشت از فردي نام برد كه پدرش قبلا در مهاباد فتوا ميداده و روحاني بوده و خودش هم استاد بازنشسته ادبيات فارسي و ساكن تهران بود كه كتبي را نيز ترجمه و تاليف كرده بود اعضائ جلسه كه اين شرح حال را شنيدند عموما درخواست نمودند كه هرچه زودتر با ايشان تماس گرفته شود و دعوت بعمل ايد تا رياست دانشگاه ازاد واحد مهاباد را برعهده بگيرند ايشان جناب اقاي دكتر محمد مجدي بودند كه بعدا سالها رياست دانشگاه ازاد را برعهده داشتند و بعدها بعلت كبر سن پست رياست دانشگاه را به فرد ديگري واگذاشتند و بنده راقم اين سطور افتخار داشتم كه سالها در خدمتشان دروس رشته كارداني دامپزشكي را تدريس نمايم و روز پنجشنبه مورخه 25 شهريور سال 1389 هجري شمسي از ساعت 17 لغايت 18 در محضرشان بودم . در منزل به خدمتشان رسيدم و دست مباركشان را بوسيدم و فرمايشات ارزنده شان را نيوشيدم . با يكي از دوستان فاميل قرار گذاشتيم كه به خدمت استاد برسيم به رسم اداي احترام تصميم گرفتم كه دسته گلي هم نثار قدومشان نمايم به گلفروشي رفتم ولي انتخاب گل براي ان استاد فرزانه كاري بغايت صعب و دشوار بود . انتخاب گل براي استادي بغايت نكته بين . نكته پرداز استاد ادبيات كه فقط يكي از سخنرانيهاي منظومش در محضر اعضائ هيئت امنائ دانشگاه ازاد اسلامي كشور باعث سرازير شدن امكانات فراوان از تهران به مهاباد بعد از مبهوت شدنشان بود . در هر صورت دل به دريا زدم و شاخه هايي گل به مصداق زيره به كرمان بردار به استاد تقديم نمودم . از خاطرات گذشته در دانشگاه صحبت شد و از مقاماتي كه از اين شهر رفته اند ولي همچنان حقشناس بوده و به استاد سر ميزنند صحبت به ميان امد . اگرچه از نوسان فشار خون و كمبينايي و كم شنوايي در رنج بودند ولي خوشبختانه همچنان ذهن و حافظه تيزي داشتند . دريافتم كه هنوز هم پروانه هايي به دور شمع وجود اين استاد فروزان ميگردند و همچنان دستگير درماندگان است . در زمان رياست بردانشگاه خيلي بينام و نشانها را نامدار كرد كه تعدادي از انها حق نمك را بجا اوردند و تعدادي هم نمكدان شكستند . بسيار به ترقي و تعالي فرهنگي شهرستان علاقه مند بود و كمترين اقدامش اهدائ كتابخانه بزرگ شخصيش به دانشگاه بود . در زمان خدمت ساعت كار اداري نداشت و زودتر از همه كاركنان حاضر و ديرتر از همه دانشگاه را روزانه ترك ميكرد . نحوه مديريتش طوري بود كه در زمان عدم حضور فيزيكيش در دانشگاه كارها بيشتر پيش ميرفت ساختمانهاي بسيار رفيعي بنا نهاده شد و رشته هاي خوبي تاسيس گرديد و اساتيد خوش نامي از ساير دانشگاهها به احترام ايشان تدرس در واحد مهاباد را برعهده گرفتند . از خوشنامترين و معتمدترين افراد بعنوان كادر اداري استفاده مينمود . در عين حال امكان خدمت براي قشر جوان راهم فراهم ميكرد . در تمام مراسمات كارمندان دانشگاه شركت و در خارج از محيط كار دوست نزديك پايينترين رده اداري بود .در طول چندين سالي كه مدير گروه اموزشي رشته كارداني دامپزشكي بودم در جلسات متعددي كه در موضوعات مختلف برگذار ميشد اگر ايشان شرف حضور داشتند موضوعات خيلي به اساني تصميم گيري و راه حل ان پيداميشد سعه صدر بسيار بالايي داشت اصلا خود را با مسايل كم اهميت درگير نميكرد . به تمام معني ريئس بود و مرئوسان با جان و دل اوامرش را اطاعت ميكردند . از ملاقات اين شاگرد كمترين خوشحال شدند و عليرغم تمناهاي مكرر حقير چند قدمي بدرقه فرمودند


چهارشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۹

قران مجيد

clock web -->

قران مجید
ابلهانی پیداشده اند که برای منافع این دنیای فانی و دون استغفرا... به قران کریم اسائه ادب نموده اند چه غافل و نادانند چون نمیدانند که این کتاب اسمانی و در واقع اخرین و کاملترین کتاب اسمانی زنده و جاوید بوده و هست و خواهد بود حداقل اینکه در حافظه مسلمانان بیشماری اعم از عرب و عجم محفوظ است . بدون کوچکترین کمی و کاستی . یادم امد که در ایامی که منازل مردم مورد اثابت توپ و خمپاره قرار میگرفت در یکی از روزها که از خیابانی رد میشدم دیدم که خمپاره به یک خانه دوطبقه خورده بود و فقط یک گوشه ان که طاقچه ای هم داشت سالم مانده بود و روی این طاقچه کلام ا...مجید بود . ایمان اوردم که خداوند که قران را نازل فرموده خودش هم انرا حفظ فرموده است . و ابلهان مردمانند که به قران اسائه ادب نموده اند و یا قران را تفسیر به رای میکنند .

راست گفت خداوند بزرگ و بلند مرتبه

clock web -->

راست گفت خداوند بزرگ و بلند مرتبه
بعد از اينكه پسرم از اين تصادف بزرگ به الطاف لايزال خداوند بخشنده و مهربان نجات يافت مبلغي را جداكردم تا صدقه دهم اول تصميم گرفتم انرا به كودكان واقع در خانه اميد خيابان دانشكده تقديم كنم زنگ زدم سرپرست خانه فرمودند ما تا اوايل مهر در مسافرت مشهد هستيم من چون عجله داشتم انرا تقديم به محل پرورش كودكان هانيه در كوچه شيشه گرخانه كردم امروز كه هنوز هم در حال شوكه هستم و شاكر خداوند بزرگ قران مجيد را بوسيدم و بازكردم صفحه دست راست با ايه شريفه صد از سوره مبارك يوسف عليه السلام شروع شد كه ميفرمايد....... يوسف پدر و مادر خود را در اغوش اورد و گفت به شهر مصر در اييد كه انشاا... بعد از اين ايمن خواهيد بود انگاه پدر و مادر را برتخت نشاند و انها به شكرانه ديدار خدارا سجده كردند ...... دلم اندكي ارام گرفت . من به صدقه خيلي اعتقاد دارم و واقعا صدقه دافع بلاست . سه سال پيش ناگاه فردي واسطه شد تا صدقه اي را براي مداواي بيماري شخصي پرداخت كنم فرداي روز پرداخت صدقه در حال رانندگي بودم كه كاپوت ماشينم برگشت ولي فقط زيان و ضرر مالي داشت و خوشبختانه و خدا را شكر هيچ مشكل جسمي و جاني پيش نيامد و من نجات از ان حادثه را نيز ناشي از صدقه ميدانم . من در دفع بلا در دنياي فعلي اعتقادي به قرباني كردن دام ندارم چون اكثر ان نصيب سلاخي ميشود كه شايد چندان هم مستحق نباشد ودر ثاني گوشت انهم مابين افراد فاميل توزيع ميشود كه نيازي به ان ندارند پرداخت بهاي ان به افرادي حقيقي و حقوقي كه وظيفه نگهداري از كودكان يا سالخوردگان را دارند بهتر است . البته قرباني كردن دام در روز عيد سعيد قربان جاي خود دارد و من وارد در اين بحث نخواهم شد .

سه‌شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۹

ستایش خدایرا که پروردگار جهانیان بخشنده مهربان و مالک روز جزاست


ستايش خداي را كه پروردگار جهانيان؛بخشنده ؛مهربان وپادشاه روزجز است
روز 15 شهريور سال 1389 هجري شمسي در حاليكه يكهفته بود بعد از دوماه و نيم استراحت پزشكي كه همراه با بيحوصلگي و درد و ناراحتي ناشي از شكستگي پا در جلودرب اداره بود به سركار برگشته بودم و هفته اخر ماه مبارك رمضان بود كه روزه هم بودم حوالي ساعت 16 پسرم گفت پدر من در سايت اهدائ عضو ثبت نام كرده ام در جريان باش من هم گفتم پسرم اين كار بشردوستانه اي است . نيمساعت بعد گفت پدر من به شهرستان برميگردم در دانشگاه كاردارم گفتم حالا عصر است خسته اي و روزه . يا فردابرو يا با خودرو عمومي . گفت ميروم و با دوستم هم ميروم . خوابيدم دوساعت بعد كه بيدار شدم ديدم رفته بود چون زنگ نزده بود نگران شدم من زنگ زدم و سوال كردم چرا رسيدنت را اطلاع ندادي گفت ببخشيد فراموش كرده بودم تماس را تمام و قطع كردم و به دلم امد كه اين همه اطلاع اعلام رسيدن به مقصد ايا لزومي دارد ؟در جواب ماندم . شب دوباره زنگ زدم كه افطار كجارفتي – سحري چكار ميكني پاسخي داد و قانع شدم . فردا ساعت 11 روز 16 شهريور 89 با پيامك اعلام كرد كه پدر با چهار نفر از دوستانم به خانه برميگردم. حوال ساعت 14 كه در منزل بودم زنگ درب را زدند انرا بازكردم . اول يكي از دوستاش با تبسمي بر لب وارد شد . بعد خودش وارد شد با دودست باند پيچي و اثار زخم بر روي صورت و دستها بعد دوستان ديگرش وارد شدند . اولي گفت خيلي به خير گذشته است از تصادف بسياربدي پسرتان نجات پيداكرده است لحظه بسيار بسيار تلخي بود تلخي انرا در دهانم احساس كردم با زجه مادرش و گريه خواهرش روزگار تلخي بود برزمين نشستم . جريان از اين قرار بود كه ديروز كه از خانه خارج ميشود در فاصله حدود بيست كيلومتري مانده به مقصد در جاده سگي روي جاده حاضر ميشود ماشين جلوي بوق ميزند سگ در جاده ميماند پسرم براي اينكه به سگ نزند اول به شانه خاكي راست جاده بعد به شانه خاكي چپ جاده ميرود و با سرعت 120 كيلومتر از وسط دوگودال عبور كرده به ديواري ميزند
بنام خداوند بخشنده مهربان-ستايش خداي را كه پروردگار جهانيان است – خدايي كه بخشنده و مهربان است . پادشاه روز جزاست . پروردگارا تنها تورا ميپرستيم و از تو ياري ميجوييم و بس . تومارا به راه راست هدايت فرما . راه انان كه به انها انعام فرمودي نه راه كساني كه برانان خشم فرمودي و نه راه گمراهان .
الهي يكتاي بيهمتايي – قيوم توانايي – برهمه جيز بينايي در همه حال توانايي –از عيب مصفايي – از شرك مبرايي –الهي ضعيفان را پناهي – قاصدان را برسرراهي –مومنان را گواهي-چه عزيز است انكس كه توخواهي -كيسه هواي ماشين باز ميشود كمربند بعد ازاصابت پاره و پسرم به لطف خدا از ماشين خارج ميشود پروردگارا بيشمار تورا شكر ميكنم . به يكي از دوستانش زنگ ميزند در حاليكه خون از دست چپش فوران كرده و بازوي راستش در اثر كيسه هوا سوخته و تكه هاي شيشه به صورت و دستش فرورفته بار اول كه روز قبل زنگ زده بودم در بيمارستان بوده و باردوم در منزل يكي از دوستانش بستري . ماشين 50درصد از بين رفته ولي خدارا شكر پسرم زنده مانده است . دوستان جوانمردي دارد پسرم .
شمارا به خدايي كه پسرم را از مرگ حتمي نجات داده است قسم ميدهم
اگر راننده ايد تند نرانيد
اگر مصدركاريد وظيفه خودرا بخوبي انجام دهيد تا حوادث جاده اي ما كمتر شود
ماشين ارمغان تمدن جديد است بكوشيم به جد نه به شعار كاتالوگ ماشين را وارد و اجراكنيم .
اگر خدارحم نكرده بود .
اگر پسرم با توكل به خدا كمربندش را نبسته بود .
واي بر من و مادرش .
ساعتي بعد با چشماني اشكبار و غمي بزرگ بخاطر زجري كه تا اين ساعت كشيده بود در عين حال شكر از رحمت لايتنهاهي ذات لايزال باريتعالي دوستان جوانمرد پسرم را بدرقه كرديم

چهارشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۹

مردان بزرگ مردان كوچك

مردان بزرگ مردان كوچك
در هر جامعه اي بزرگ يا كوچك اعم از خانواده مدرسه اداره مردان بزرگ و كوچك وجود دارند يكي از اين مردان بزرگ ديروز بعد از ظهر با موبايل شخصي به من زنگ زد و گفت فلاني محموله نمونه هايي كه به موزه انگلشناسي دانشگاه تهران فرستاده بودي رسيد و تشكر كرد . گاهي هم به مردان كوچكي برخورد ميكنم مثل پريروز كه يكي از كارمندان شهرستاني امده بود و ميگفت به من واكسن بدهيد يا نه فرقي نميكند از خدامه كه ندهيد چون كارم سبكتر ميشود . و يا گاهي در يك اداره با كارمندي برخورد ميكني كه كارت را انقدر با محبت انجام ميدهد انگار كارخودش است و گاهي هم براي كاري كه جزو وظايفش است و حقوق ميگيرد طلبكار است مردان بزرگ و مردان كوچك در هر جامعه اي يافت ميشود

دوشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۹

جيژني ره مه زان له موسولمانان پيروز بي

خاقانی شروانی :
گفتم کدام عید نه اضحی بود نه فطر
بیرون از این دو عید چه عیدست دیگرش

رودکی سمرقندی :
روزه به پایان رسید و آمد نو عید
هر روز بر آسمانت باد امروا

منوچهری دامغانی :
بر آمدن عید و برون رفتن روزه
ساقی بدهم باده بر باغ و به سبزه

خواجه شمس الدین محمد حافظ :
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است

مسعود سعد سلمان :
ای خداوند عید روزه گشای
بر تو فرخنده شد چو فر همای

شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۹

حكايت بيماري

حكايت
هر دوگون زنبور خوردند از محل – ليك شد زان نيش و زين ديگر عسل
هردوني خوردند از يك ابخر –اين يكي خالي و ان پر از شكر
هرگون اهو گياخوردند و اب- زان يكي سركين و زان يك مشك ناب
صدهزاران اينچنين اشباه بين –فرقشان هفتاد ساله راه بين
اين خورد گردد پليدي زوجدا-ان خورد گردد همه نور خدا
براستي اين چه حكايتيست در روي يك كره جغرافيايي و زير يك خوان كرم الهي يكنفر در اوج خوشبختي و ديگري در حضيض ذلت . ان يكي در خوشي مدام و ان ديگري در ملال مدام – اين يكي تحتي مديريتي نا اگاه – ان ديگري با مديريتي عاقلانه اداره ميشود – اين يكي اسير تعصباتي غلط – ان ديگري مقيد به عقلي درست – در حاليكه هردو فرزندان يك پدر و مادرند – مادري به نام حوا و پدري به نام ادم ..

يكي از فرزندان اين پدر و مادر از سيري خفه ميشود و انديگري از گرسنگي تلف هيچكدام هم در انتخاب پدر و مادر خود كوچكترين حق انتخابي نداشته اند . در همين ان كه اين مطلب خوانده ميشود در همين خانه كه مال همين پدر و مادر است چه ظلمها كه بر فرزندانشان نميشود .

بيا تا قدر يكديگر بدانيم

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
کریمان جان فدای دوست کردند
سگی بگذار ما هم مردمانیم
غرض ها تیره دارد دوستی را
غرض ها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مرده پرست و خصم جانیم
چو بعد مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل ازیرا
به هستی متهم ما زاین زبانیم
يكي از دوستان در وبلاگش با درج عكسي يادي كرده بود از يكي از پيشكسوتان دامپزشكي استان كه ساليان زيادي با وجدان كاري به مراجعين خدمت كرده است در قسمت نظريات غزل فوق را از ديوات شمس اراسته موضوع نمودم