یکشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۸

NASRIN IN HAFEZ

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود

خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرين
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود


چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله
نه ميل لاله و نسرين نه برگ نسترن دارم

باد صبحی به هوايت ز گلستان برخاست
که تو خوشتر ز گل و تازه‌تر از نسرينی


روی جانان طلبی آينه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرين ندمد ز آهن و روی

يا رب اين کعبه مقصود تماشاگه کيست
که مغيلان طريقش گل و نسرين من است

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرين داد
صبر و آرام تواند به من مسکين داد

بهار عمر خواه ای دل وگرنه اين چمن هر سال
چو نسرين صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد

رسيدن گل و نسرين به خير و خوبی باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد

به بوی او دل بيمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرين و چشم نرگس شد

رسم بدعهدی ايام چو ديد ابر بهار
گريه‌اش بر سمن و سنبل و نسرين آمد

خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرين
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود

باد صبحی به هوايت ز گلستان برخاست
که تو خوشتر ز گل و تازه‌تر از نسرينی


چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله
نه ميل لاله و نسرين نه برگ نسترن دارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند