دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۸

رضائيه 1354

ساعت شش و نيم از گاراژ شهر سوار اتوبوس شدم در گاراز رضائيه واقع در خيابان پهلوي پياده شدم به ميدان بزرگي امدم سوار اتوبوس واحد شده به خيابان دانشكده رفته و در جلو درب دانشكده به اتفاق دو سه نفر از قبوليهاي دانشكده پياده شده و به قسمت اداري رفتيم بعد از طي مراحل ثبت نام دانشجو شده حوالي ساعت 12 به محله عسكرخان خيابان كسري خانه فاميل رفته و بعد از ظهر با تاكسي به خيابان امده و دو ساعتي را قدم زدم دو طرف خيابان حدفاصل پياده رو و سواره رو نرده اهني بود كه عابرين از هرجاي پياده رو نتوانند وارد سواره رو شوند نقل و عرق بيدمشك ها در مغازه ها جالب و فراوان بود در داخل بازار قسمتي كم نور بود كه محل فروش لباسهاي دست دوم بود و بوي سوختگي ميداد حلواي هويج و گردوي اين شهر مشهور است و خيابان خيامش كه مضمون ظاهري رباعيات خيام را تداعي ميكند
من ظاهر نيستي و هستي دانم
من باطن هر فراز و پستي دانم
با اينهمه از دانش خود شرمم باد
گرمرتبه اي وراي مستي دانم
حد ساختمان شهرداري كه ايالت ميگفتند تا رودخانه جنوب شهر خياباني است به نام زنگنه و از ان به بعد ديگر نبود
نرخ تاكسي يك نفر ده ريال دونفر باهم پانزده ريال
افعال اين خاطراتم با هم همخواني ندارد با پوزش فراوان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند