پنجشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۸

اب خضر

به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
که کس مباد ز کردار ناصواب خجل

صلاح ما همه دام ره است و من زين بحث
نيم ز شاهد و ساقی به هيچ باب خجل

بود که يار نرنجد ز ما به خلق کريم
که از سال ملوليم و از جواب خجل

ز خون که رفت شب دوش از سراچه چشم
شديم در نظر ره روان خواب خجل

رواست نرگس مست ار فکند سر در پيش
که شد ز شيوه آن چشم پرعتاب خجل

تويی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نيستم ز تو در روی آفتاب خجل

حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت
ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند