دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۸

روز خانواده و بازنشستگان مباركشان باد

روز 25 ذيحجه را روز تكريم خانواده و بازنشستگان اعلام نموده اند به اين مناسبت يادم امد كه در كتابهاي درسي قديم ميخوانديم كه خانواده كوچكترين واحد يك اجتماع است كه تشكيل شده از پدر ومادر و سپس فرزندان در پاره اي اوقات كه پدر جربزه داشته باشد و گربه را دم حجله كشته باشد مادر و پدر و خواهر و برادرش هم اگر مجرد باشند با او زندگي ميكنند و اگر از همان اول قضيه را باخته باشد و بقول معروف شب اول پايش زير پاي هيبت عروس رفته باشد از پدر و مادرش جدا و حتي ممكن است انها را به سرا يا خانه سالمندان ارسال كرده باشد و براي برادرش دختر ترشيده اي از خانواده زنش اورده باشد و خواهرش را به پسر بيكاره اي از خانواده خانمش شوهر داده باشد اين جور دامادها تجربه و سابقه و تاريخ ثابت كرده كه در زندگي خير نميبينند چون پدر و مادرشان از انها راضي نيست صفاي زندگي در جربزه داشتن و زندگي با زن و بچه در جوار پدر و مادر است نميدانم چه اتفاقي افتاده در قديم خانه ها كوچك ولي جمعيت زياد بود در حاليكه حالا جمعيت كم و لي خانه ها بزرگتر شده است خانم خانه چون كاري ندارد و كارهايش را با جاروبرقي لباسشويي ظرفشويي و .... شويي انجام ميدهد عليرغم ان سالي به دوازده ماه مريض است در حاليكه در قديم من يادم ميايد كه چندين خانواده با هم در صفا و صميميت در يك خانه زندگي ميكردند و هيچ خبري هم از امكانات گازي برقي و ماكروفر و چي و چي نبود ساعت ده شب هم اگر مهمان مي امد باكي نبود ايكي ثانيه غذا اماده ميشد حالا اگر دوروز زودتر خبردار نشوند مصيبت كبري است در هر صورت خانواده هم خانواده قديم اخيرا مد شده وقتي يك نفر مرحوم ميشود در اگهي مجلس ترحيمش مينويسند بزرگ خاندان بابا جان خاندان كجا بود مگر غير از اين است كه يكي در سراي سالمندان و ديگري در خانه مستاجري و سومي در خانه اشرافي و چهارمي در جاي ديگري است اصلا مگر بزرگي و كوچكي مانده است كه خانداني مانده باشد در هر صورت روز تكريم بازنشستگان هم بود بازنشستگاني كه زماني شاغل بودند حالا سن بازنشستگي هم كم شده است زماني بود كه ادمها در پيري كامل و با داشتن عينك سمعك و عصا بازنشسته ميشدند عصرها به پارك ميرفتند در سر راه پارك براي هم از خاطرات گذشته ميگفتند ودر طول مسير وقتي قصه هيجان انگيز ميشد لختي مي ايستادند تا توجه مستمع بيشتر و بهتر جلب شود و بعد ار چند ثانيه دوباره حركت ميكردند حالا طرف سر و مر و گنده و جوان است ميگويند بازنشسته شده اي و بايد جاي خود را به جوان ديگري بدهي البته من در رانندگي تاكسي بيشتر بازنشسته ها را ميبينم و چند نفري را هم ميشناسم كه سيگار ميفروشند در هر حال هزينه زندگي بالاست در مراسمات هم كه همش پتو باران ميكنند در هر صورت بازنشستگي سني است كه ادم به ياد سالهاي فعاليت در محل كارش مي افتد و اينكه كاش انزمان كه اختياري داشته و مصدر كاري بوده براي بازنشستگان اقدامات رفاهي انجام ميداد كه امروز خودش هم از ان منتفع ميشد ولي زمان گذشته و به عقب برنميگردد در هر صورت خانواده را تكريم داشته و بازنشستگان را گرامي ميداريم و سانديس و كيك را خورده و دريافت پتو را شادباش ميگوييم مباركشان باشد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند