شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۸

عشق اتش بود و خانه خرابي دارد

پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكی است
حرم و دير يكی، سبحه و پيمانه يكی است
اين همه جنگ و جدل حاصل كوته‌نظری است
گر نظر پاك كنی، كعبه و بتخانه يكی است
هر كسي قصه شوقش به زبانی گويد
چون نكو می‌نگرم، حاصل افسانه يكی است
اين همه قصه ز سودای گرفتاران است
ورنه از روز ازل، دام يكی، دانه يكی است
ره هركس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گريه نيمه شب و خنده مستانه يكی است
گر ز من پرسي از آن راز كه من مي دانم
آشنا بر در اين خانه و بيگانه يكی است
عشق ، آتش بود و خانه خرابي دارد
پيش آتش ، دل شمع و پر پروانه يكی است
هر كسي قصه شوقش به زباني گويد
چون نكو مي نگرم حاصل افسانه يكي است
هيچ غم نيست كه نسبت به جنونم دادند
بحر اين يك دو نفس عاقل و ديوانه يكي است
گر به صحراي جنونت ببرد عشق عماد
بي وفايي و وفاداري جانانه يكي است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند