سه‌شنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۸

سگ و سلطان محمود

سلطان محمود روزي در غضب بود. طلحك خواست كه او را از آن ملالت بيرون آرد. گفت: اي سلطان نامِ پدرت چه بود؟ سلطان برنجيد و روي بگردانيد. طلحك باز برابر او رفت و هم‌چنين سوآل كرد. سلطان گفت: مردك‌ِ قلتبان سگ، تو با آن چه كار داري؟ گفت: نام‌ِ پدرت معلوم شد. نام‌ِ پدر‌ِ پدرت چون بود؟ سلطان بخنديد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند