پنجشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۹

نوبت عاشقي

نوبت عاشقي
گفتم اهن دلي كنم چندي
ندهم دل به هيچ دلبندي
سعديا دور نيكنامي رفت
نوبت عاشقي است يك چندي
با اين حال نوبت عاشقي فيلميست از محسن مخملباف همان محسني كه دوست ناصرالدين شاه بود
و او را به سينمابرد و شاه به سينما سلام داد
و شد اكتور سينما البته قبل از انيكه با سيبي در دست سوار دوچرخه اش كند
و و گبه رنگينش را در سفري كه به قندهار داشته انتخاب و يواشكي در زباله ها شاعر ش كند
تا اين شاعر بزرگ بر روي تخته سياه به ما بگويد
كه
ان مرد امد
آن مرد با اسب امد
ان
مرد
با
اسب
در
با
را
ن
امد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند