چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۸

گرگان و من

خاطراتي از گرگان
حدود سالهاي 61 تا 63 براي طي خدمت سربازي در مزرعه نمونه ارتش در گرگان روستاي انبارالوم واقع در حدود چهل كيلومتري شهرستان گرگان بودم همان گرگاني كه حالا مركز استان گلستان است و نهارخورانش مشهور است ودر خيابانهايش نارنگي بردرخت است و كسي به انها دست نميزند روزي مهمان يكي از همزبانان كه كارمند دادگستري بود بودم دو تا دختر حدود 7 الي 8 ساله داشت كه دوقلوبودند و تمام حركات و سكناتشان به هم عجيب شبيه و مثل هم بود . تابستانهاي گرگان خيلي گرم بود بارها در ظهرهاي گرم تابستان كه از سر كار برميگشتم در روي اسفالت محوطه خانه سازماني در چند وجبي مارهاي يكمتري را ميديدم كه از جلوم رد ميشدند و من و انها كاري با هم نداشتيم و هر كدام راه خود را ميرفتيم در لابلاي درختان هم كه جوجه تيغي فراوان بود . درختان اوكاليپتوس سر به فلك كشيده در محوطه خانه سازماني فراوان بود گاهي برگهاي انرا ميكنديم و در بين دوكف دست له ميكرديم بوي خوب پماد ويكس ميداد با اينكه محيط نظامي و زمان زمان جنگ بود با اينحال چون مديريت عالي بود احساس محيط امنيتي نميكردم و كسي از كسي وحشت نداشت و درگوشي گفتن وجود نداشت مديريت خيلي شرط است گاهي مديري لايق محيط بسيار سنگيني را براي افراد مطبوع ميكند گاهي هم شخصي نالايق محيطي معمولي را سنگين ميكند . مديريت به سواد و معلومات هم نيست البته سواد براي مدير خوب است ولي كافي نيست در قديم ميگفتند هر مدير كلي شكم گنده است ولي هر شكم گنده اي مدير كل نيست البته اين عبارت اخير اندكي از جديت مطلب كاست در هر صورت مديري داشتيم با سوادي در حد ديپلم ولي ادم بسيار مديري بود و ايمان محكمي هم داشت سواد قرانيش كه بالا بود شبهاي جمعه كه از دعاي كميل خارج ميشد چشمانش از شدت اشك مثل گلوله اي اتش ميشد صوت بسيار قشنگي هم در قرائت قران داشت و تفسيرهاي قشنگي داشت سوالاتي در كلاس قران عصر روزهاي چهارشنبه هر هفته مطرح ميكرد كه اكثر و اكبر روحانيون اطراف از پاسخگويي به ان عاجز بودند برايش شيعه و سني فرقي نداشت و در انتصاباتش به اين مورد توجهي نداشت لذا من راحت بودم و دغدغه اي نداشتم سرم را انداخته بودم پايين وكار تخصصي خودم را ميكردم در ان محل همه به همين صورت بودند چندين دكتر؛مهندس؛ديپلم وحدود سيصد كارگر محل كاري بسيار خوبي بود شبهاي روستا بسيار ارام دلنشين ارامبخش وزيبا بود كپرهاي روستاي انبار الوم چه صفايي داشت به مانند مردم بسيارفهيم تركمن مردماني به غايت مومن؛مسلمان؛صميمي وزحمتكش در ان حوالي زابليها هم بودند كه گويا سالياني دور از سيستان و بلوچستان به مازندران كوچانده شده بودند ظاهرا براي رقيق كردن قوم تركمن .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند