شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۸

ماه بي ضيا

از بامداد روی تو دیدن حیات ماست امروز روز خوب تو یارب چه دلگشاست
امروز در جمال تو خود چیز دیگرست امروز هر چه عاشق بیدل کند رواست
جان نعره می زند که زهی عشق آتشین کآب حیات دارد با تو نشست و خاست
صد چشم وام خواهم تا در تو بنگرم این وام از که خواهم آن چشم خود که راست
چون بگذرد خیال تو در کوی سینه ها پای برهنه دل به در آید که جان کجاست
روی زمین چو نور بگیرد ز روی تو گویافی هزار زهره و خورشید بر سماست
در روزن دلم نظری کن چو افتاب تا آسمان نگوید کآن ماه بی ضیاست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند