یکشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۸

خاطره اي از رياست وقت سازمان دامپزشكي كشور

در زماني دور از اين رئيس سازمان دامپزشكي كشور غير همزبان ليكن هم استاني من بود كه انصافا مدير خوبي بود كه همين باعث شد ابتدا سالها در ان اوضاع بحراني دامپزشكي استان اذربايجانغربي را اداره كرده و متعاقب ان نايب رئيس و سپس رياست سازمان را نيز برعهده بگيرد خاطره من مربوط به زمانيست حدود سالهاي 70 يا 71 كه براي انجام كارهاي اداري اعزام به خارج از كشور براي ماموريت به تهران سازمان دامپزشكي رفته بودم نزديكيهاي ظهر به حراست سازمان جهت تكميل فرمهاي حراستي احضار شدم به طبقه مربوطه رفته و اطاق رئيس حراست را پيداكردم و وارد شده علت را جويا شدم يك بسته فرم را به دستم دادند تا انها را تكميل كنم در اطاق بغل دستي در روي صندلي دسته داري نشستم و شروع به قرائت بندهاي فرمها جهت تكمل كردم صفحه اول رل تمام نكرده بودم كه ناگهان ديدم رئيس سازمان به همراه چند نفر جهت ورود به اطاق رئيس حراست وارد شدند وقتي ايشان بنده را ديدند گفتند چكار ميكني گفتم دارم براي اعزام به خارج فرم پر ميكنم ايشان بلافاصله رئيس حراست را صدا زده و گفتند كه من ايشان را ميشناسم نيازي به تكميل فرمهندارند و مورد تاييد من هستند مقام مذكور نيز با عذر خواهي فرمهاي ناتمام را پس گرفتند اين نحوه برخورد به نحوي در من تاثير مثبت گذاشت كه حالا كه سالها و بلكه 16-17 سال از اندوران گذشته ولي همچنان خاطره خوشايند و شيرين ان در من باقيست . وقتي اين نحوه برخورد را با برخوردهاي مشابه مقايسه ميكنم علت صعود عده اي و سقوط ناگهاني اشكبار عده اي ديگر مشخص ميشود در ساعت 18 مورخه نوزده ديماه 88 كتابت شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند