شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۹

حكايت بيماري

حكايت
هر دوگون زنبور خوردند از محل – ليك شد زان نيش و زين ديگر عسل
هردوني خوردند از يك ابخر –اين يكي خالي و ان پر از شكر
هرگون اهو گياخوردند و اب- زان يكي سركين و زان يك مشك ناب
صدهزاران اينچنين اشباه بين –فرقشان هفتاد ساله راه بين
اين خورد گردد پليدي زوجدا-ان خورد گردد همه نور خدا
براستي اين چه حكايتيست در روي يك كره جغرافيايي و زير يك خوان كرم الهي يكنفر در اوج خوشبختي و ديگري در حضيض ذلت . ان يكي در خوشي مدام و ان ديگري در ملال مدام – اين يكي تحتي مديريتي نا اگاه – ان ديگري با مديريتي عاقلانه اداره ميشود – اين يكي اسير تعصباتي غلط – ان ديگري مقيد به عقلي درست – در حاليكه هردو فرزندان يك پدر و مادرند – مادري به نام حوا و پدري به نام ادم ..

يكي از فرزندان اين پدر و مادر از سيري خفه ميشود و انديگري از گرسنگي تلف هيچكدام هم در انتخاب پدر و مادر خود كوچكترين حق انتخابي نداشته اند . در همين ان كه اين مطلب خوانده ميشود در همين خانه كه مال همين پدر و مادر است چه ظلمها كه بر فرزندانشان نميشود .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند