شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۸

اگر زمان برگردد

اگر زمان برگردد
اگر زمان برگردد به ديدار دخترك معصومي خواهم رفت كه در كودكي در خانه شان را باز كرد و دستان لاغرش را دراز و گل زردي را به من تعارف كرد و من نگرفتم ان گل زرد را ميگيرم و با خون جگر انرا سرخ ميكنم و ان گل سرخ را ميبويم و ميبويم
اگر زمان برگردد به ديدار فروشنده كاستي در خيابان خيام خواهم رفت كه كاست شوشا را كه خريده بودم پس اوردم كه يكربع كم دارد و او پس نگرفت و از او خواهم خواست كه به شوشا اعلام شود تا نمرده كاست ديگري هم منتشر كند
اگر زمان برگردد به ديدار خياطي خواهم رفت كه اولين كت و شلوار يونيفرم مدرسه را برايم دوخت و خواهم گفت كه انرا گشاد بدوزد تا در دانشگاه هم انرا بپوشم تا از حال و هواي صميميت مدرسه خارج نشوم
اگر زمان برگردد به ديدار ارايشگري خواهم رفت كه موهايم را با موزر ميتراشيد و 5 ريال ميگرفت و خواهم گفت موهايم را از ته نتراشد تا مبادا در پيري زودتر سفيد شود.
اگر زمان برگردد به ديدار پيرمردي خواهم رفت كه در دكان نيمه تاريك و گرم خود در روزهاي برفي زمستان من و همبازيهايم را از گزند سرما پناه ميداد تا غروب شود و به خانه برگرديم كه تا غروب ما را به خانه راه نميدادند چون شلوغ بوديم و خواهم گفت پيرمرد با صفا زمستانت همواره بهار باد
اگر زمان برگردد در مراسم عروسي بيشتر و دقيقتر به اواي بسيار دلنشين ماملي ان خواننده نجيب و خوش صداي كرد گوش ميدادم تا مبادا حرفي را نشنوم و دفترچه يادداشت ترانه هايش را كه از روي ان ترانه ميخواند ميگرفتم و ميبوسيدم و برسر ميگذاشتم
اگر زمان برگردد تمام مراسمات عروسي شهرم را كه در ان حسن زيرك ميخواند بدون دعوت ميرفتم تا از زلال صداي دلنشينش سيراب شوم .
اگر زمان برگردد بازهم به همراه همبازيهايم به بالاي كوه داشامجيد خواهيم رفت و شهر را خواهيم نگريست بدون اينكه در مسير رفت و برگشت بيمي از مينهاي زيرخاكي زمان جنگ داشته باشيم
اگر زمان برگردد بارها از روي پل سرخ رد خواهم شد تا مبادا براي ساختن سد شهر ان را خراب كنند
اگر زمان برگردد بازهم به همراه مادرم و كودكيم وزنان همسايه براي شستشوي قالي به زير پل رودخانه جانداران رفته و قاليها را براي خشك شدن برروي نرده هاي پل اويزان خواهم كرد
اگر زمان برگردد بازهم افطار روزه ام را با يكعدد خرماي نذري بعد از اذان مغرب در مسجد سعدي بازخواهم كرد
اگر زمان برگردد از كوچه معشوقه ام رد ميشوم تا در جلودرب منزلش قلبم تند و تند و تند بطپد و از زندان سينه بيرون زند و كلون در خانه شان را بزند تا بيرون ايد وانگاه من به ديدار معشوق اصلي شاد خواهم شد
اگر زمان برگردد ........
اگر زمان برگردد ......

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند