یکشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۹

در اتوبوس

در اتوبوس
در رديف سوم نشسته بودم فاصله مبدا تا مقصد 115 كيلومتر بود اتوبوسهاي ويژه كه كرايه انها سه برابر كرايه اتوبوسهاي معموليست و خدمات ان اول روزنامه و نوشابه و كيك بود گاهي نوشابه با كيك و گاهي بدون ان است ممكن است فيلم نشان دهند در رديف دست چپم در صندلي اول خانمي بليط ان صندلي را در جيب و دو گوشي موبايل در دستش بود و در روي صورتش اثرات رنگ اميزي هاي غير ضرور پيدابود سنش زير بيست سال بود با قدي كوتاه و كفشي اديداس يكي از گوشيهاي دستش زنگ زد جواب داد از انطرف سيم صداي مردانه اي را شنيدم پرسيد اين شماره من را از چه كسي گرفته اي و كي هستي . من تا تورا نشناسم جواب حرفت را نميدهم – من از ان دختران بد نيستم . ديگر مزاحم نشو – جان ديگر كاري نداري – اين مكالمات به همراه حرفهاي ديگر حدود يكربع ساعتي طول كشيد و من نفهميدم كه گفتن كلماتي مانند جان و كاري نداري به يك ادمي كه نميشناسي و قرار است مزاحمت نشود چه معني دارد
دخترم چرا مواظب خودت نيستي
خواهرم چرا تامل نميكني
در گفتارت
در ظاهرت
در اينده ات
در نگراني
پدر
و
مادرت .
عاقل باش
کاش اندکی عاقل بودی

۱ نظر:

  1. دکتر جان
    آن بینوا دختر را زیاد مذمت نکن .خدا وکیلی جامعه ما برای جوانان بسیار ی که هم سن و سال این دختر خانم هستند چه کاری انجام داده ؟ ایا آموزشهای لازم برای اینکه خطرات و مشکلات پیش روی جوان ها ، برایشان با زبان خودشان داده شود کافی است ؟ گشتی به نام ارشاد بر پا می کنند که تنها کاری که نمی کند ارشاد است .
    خواهر زاده ام چندی پیش به ترکیه ، همسایه بغلی مان سفر کرده بود .( 17 سال سن دارد ) تا امتحان کنکور آنجا را بدهد . بعد از بازگشت احساس کردم بسیار راحت و ریلاکس شده ، از او از سفرش پرسیدم .گفت برای خودم خیلی متاسف شدم چون ما خیلی عقده ای هستیم !!! آنجا دخترها آنقدر ساده و بی پیرایه زندگی روز مره خود را می گذرانند که برای من جای تعجب بود .
    محدودیت های حاکم در کشور ما برای بسیار از جوانان باعث شده تا از فرط افراط خود را در مسیر انحطاط قرار دهند .

    پاسخحذف

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند