چهارشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۹

کور شوم اگر راست بگویم


كور شوم اگر راست گفته باشم !!!
جلسه اي تشكيل شده بود من هم در ان دعوت بودم وقتي وارد شدم ديدم من از جمله كمسن و سالترين افراد دعوت شده بودم پايين مجلس نشستم و عرق شرم سرازير شد موضوع جلسه انتخاب رئيس جهت معرفي به مقام مافوق براي نوشتن حكم بود مدارك واجدين شرايط از جمله سابقه خدمت –عدم وابستگي به قدرت وتلاش در راه كسب معرفت و ممارست در طلب علم و مقالات علمي و مديريتي مورد كنكاش و مداقه قرار گرفت و سه نفر طي مكتوبه اي پيشنهاد شدند . تا حكم مسئوليت را يكي از سه نفر از مقامي دريافت نمايد كه خود ان مقام نيز اين پروسه را طي كرده بود . در اين جلسه در يكطرف روساي قبلي و در طرفي ديگر نمايندگان اقشار ارباب رجوع حضورداشتند .!!!
حواسم سرگرم كار خودم بود كه ناگهان صداي بلند تلفني از اطاق بغلي چرتم را پاره كرد كه داد ميزد سر فردي در انور سيم تلفن كه چرا بازرس با انضباط و ديسيپلين و باسواد ي را كه از طريق ازمون و بدون سفارش معرفي كرده اند اذيت ميكنند و تهديد به تعطيلي محل . و دستگيرم شد كه از فحواي باقي كلام همكار مشخص شد كه انور سيم عذرخواهي كرده است . !!11
به كارمندي كه 5 سال از خدمتش باقي مانده بود طي مرقومه اي ميزان باقيمانده خدمت را ياداوري و از روز بعد ان كارمند ميبايست هر ماه يكساعت كمتر در محل كار خود حاضر شود بدون كسر هيچگونه مبلغي از دريافتيش و موظف شد كه در اين مدت يكي از فرزندان خود را در صورت تمايل خودش و علاقه فرزند براي كاراموزي و ياد گرفتن شغل فعلي پدر كه در اينده جانشينش خواهد شد به محل كار بياورد .
سرايدار اداره براي كارمندي كه قبلا رئيس بود و حالانيست نان سهميه اي را از اداره به خانه اش تحويل ميداد .
در اداره اي كه معاون مالي داشت ابتدا برادر معاون عمرش را به يزدان پاك و بيهمتا تحويل داد و سه ماه بعد خود ان معاون مرحوم شد ولي تعداد كارمندان ان اداره كه در مجلس ترحيم معاون شركت كرده بودند بيشتر از تعداد افراد شركت كننده در مجلس ترحيم برادر معاون بود !!!
در گوشه اي از سازمان زميني بلااستفاده باقي بود كه گنجايش نصب تور واليبال را داشت نصب شد و خط كشي گرديد تيمي تشكيل شد به نام تيم روسا كه اعضايش روساي سابق ان سازمان بود كه عصرها در ان زمين ورزش ميكردند !!!
در ابلاغي كه براي كاپيتان تيم ... نوشته شده بود ميزان حقوق و مزاياي ماهيانه – مدت مسئوليت و ميزان دارايي فعلي نوشته و در تابلوي اعلانات هم الصاق شده بود . !!!
GPS همه افراد بر سينه هاشان الصاق شده بود تا در پشت ميز خود را گم نكنند و يادشان بماند كه كي بودندو كي هستند و كي خواهند شد !!!
حالا ساعت 6 صبح است و من ديشب غذاي سنگيني خورده بودم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند