پنجشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۹

خواب مادر بزرگ

خواب مادر بزرگ
مادر بزرگی داشتم که سی سال پیش مرحوم شد و داغش نبودنش هنوز هم بر دلم جاریست
ادم بسیار با خدایی بود و مصمم و با اراده پولادین هر شب قبل از خواب این جمله را تکرار میکرد
خدایا امشب میخوابم به اذن تو –فردا بیدار میشوم به اذن تو – اگر هم مردم اشهد ان ......و اشهدو ان......
و بعد از بیان شهادتین خیلی آرام میخوابید . ولی در یکی از این خوابها افسوس که بیدارنشد .
جنبه شرعیش را کار ندارم ولی از آن زمان تاکنون هر نمازی که میخوانم به او هدیه میکنم و هر روزه ای که میگیرم صوابش مال اوست . در طول سالیان متمادی ندیدم حتی پیش پسرش هم موهای سرش بدون روسری باشد . از وقتی به یاد دارم موهای سرش سفید شده بود . در ان سال نحس در روز 14 مرداد مرحوم شد . خیلی مرا دوست داشت حتی بیشتر از فرزندان و سایر نوه هایش . وقتی در خانه ابگوشت داشتیم همیشه سهم گوشت من را بیشتر از خودش میریخت و تا میخواست سر سفره بنشیند من دزدکی ظرفها را عوض میکردم تا سهم او بیشتر شود وقتی متوجه میشد عصبانی میشد . ولی من بازهم دفعات بعد این کار را تکرار میکردم .
ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجاکنی محروم تو که با دشمنان نظر داری
پروردگارا تو را به ذات کبریاییت قسم میدهم مادر بزرگ مرا بیامرز .

۲ نظر:

لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند