سرخوش آمد ز در و می زد و سرمست برفت
فرصتی بود ولی حیف که از دست برفت
لحظه ای چند نشست و سخنی چند بگفت
لحظه ای چند نشست و سخنی چند بگفت
تا بگفتم که مرا هم سخنی هست برفت
آن همه گرد کدورت که ز دل خاسته بود
آن همه گرد کدورت که ز دل خاسته بود
آن گل تازه شاداب چو بنشست برفت
گفته بودی چه شدت حوصله و صبر و قرار ؟
گفته بودی چه شدت حوصله و صبر و قرار ؟
ظرف آنها همه دل بود تا بشکست برفت
حالی از غیبت او به که زبان بربندیم
حالی از غیبت او به که زبان بربندیم
که اگر خاطر ما جز تو اگر خست برفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند