موسی عليه السلام ، درويشی را ديد از برهنگی به ريگ اندر شده . گفت : ای موسی دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی بجان آمدم . موسی دعا کرد و برفت . پس از چند روز که باز آمد از مناجات ، مرد را ديد گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده . گفت : اين چه حالت است ؟ گفتند : خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته ، اکنون به قصاص فرموده اند . و لطيفان گفته اند :
گربه مسكين اگر پر داشتى
تخم گنجشك از جهان برداشتى
عاجز باشد كه دست قوت يابد
برخيزد و دست عاجزان برتابد
و لو بسط الله الرزق لعباده لبعوا فى الارض :
موسى عليه السلام به حم جهان آفرين اقرار کرد و از تجاسر خويش استغفار .
ماذا اخاضک يا مغرور فی الخطر
حتی هلکت فليت النمل لم يطر
بنده چو جاه آمد و سيم و زرش
سيلى خواهد به ضرورت سرش
آن نشنيدى كه فلاطون چه گفت
مور همان به كه نباشد پرش ؟
پدر را عسل بسيار است ولی پسر گرمی دارست.
آن كس كه توانگرت نمى گرداند
او مصلحت تو از تو بهتر داند
گربه مسكين اگر پر داشتى
تخم گنجشك از جهان برداشتى
عاجز باشد كه دست قوت يابد
برخيزد و دست عاجزان برتابد
و لو بسط الله الرزق لعباده لبعوا فى الارض :
موسى عليه السلام به حم جهان آفرين اقرار کرد و از تجاسر خويش استغفار .
ماذا اخاضک يا مغرور فی الخطر
حتی هلکت فليت النمل لم يطر
بنده چو جاه آمد و سيم و زرش
سيلى خواهد به ضرورت سرش
آن نشنيدى كه فلاطون چه گفت
مور همان به كه نباشد پرش ؟
پدر را عسل بسيار است ولی پسر گرمی دارست.
آن كس كه توانگرت نمى گرداند
او مصلحت تو از تو بهتر داند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند