در روز يكشنبه مورخه 22 فروردين 89 بعد از برنامه خبري ساعت 20 و سي شبكه دوم سيما برنامه اي تحت عنوان قند و پند پخش شد كه مضمون ان در زير توضيح داده ميشود
چنین گفتهاند که در جنگ دوم روس و ایران، هنگامی که سپاه روس، به تبریز وارد شد و مصمّم بود که به سمت میانه حرکت کند، دولت ایران، خود را در مقابل کار تمام شدهای دید و ناچار شد شرایط صلحی را که دولت روس املا میکرد، بپذیرد. فتحعلی شاه، برای اعلان پایان جنگ و تصمیم دولت در بستن پیمان آشتی، جلسهای ترتیب داد. از پیش، به جمعی از خاصان، دستورهایی درباره این که در مقابل هر جمله از فرمایشهای شاه، چه جوابهایی باید بدهند، داده شده بود و همگی نقش خود را از حفظ کرده بودند.
شاه، بر تختْ جلوس کرد. دولتیان سر فرود آوردند و احترام گذاشتند. شاه به ایشان خطاب کرد و گفت: اگر ما امر دهیم که ایلات جنوب، با ایلات شمال همراهی کنند و یک مرتبه، بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این قوم بیایمان برآورند، چه پیش خواهد آمد؟».
بازیگران عرصه سیاست ـکه در این کمدی، نقش خود را خوب حفظ کرده بودندـ، تعظیم کشداری کردند و گفتند: بدا به حال روس! بدا به حال روس!».
شاه مجدّداً پرسید: اگر فرمانِ قضاجریان، شرف صدور یابد که قشون خراسان، با قشون آذربایجان یکی شود و با هم بر این گروه بیدین حمله کنند، چه طور؟». جواب داده شد: بدا به حال روس! بدا به حال روس!».
اعلیحضرت، پرسش را تکرار کردند و فرمودند: اگر توپچیهای خمسه را به کمک توپچیهای مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپهای خود، تمام دار و دیار این کفّار را با خاک، یکسان کنند، چه خواهد شد؟». باز جواب آمد: بدا به حال روس! بدا به حال روس!». این قضیه، تکرار شد و خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر و جوابهای یکنواخت، تکرار گردید.
شاه که تا این وقت بر روی تخت نشسته، پشت خود را به دو عدد متکّای مرواریددوز، تکیه داده بود، در این موقع، دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دو زانو بلند شد و شمشیر خود را که به کمر بسته بود، به قدر یک وجب، از غلافْ بیرون کشید و این دو بیت شعر را که زاده افکارش بود، به صورت حماسی، با صدای بلند خواند:
کِشم شمشیر مینایی
که شیر از بیشه بگریزد
زنم بر فرق پسکیوویچ1
که دود از پطر2 برخیزد!
کسانی که دور و اطراف تخت ایستاده بودند، خود را به پایه تخت قبله عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند: قربان مکِش! مکِش! که عالم، زیر و رو خواهد شد». شاه، پس از اندکی سکوت گفت: حالا که این طور صلاح میدانید، دستور میدهیم با این قوم، کار را به مسالمت ختم کنند».
با این گفته شاه، باز چند نفر به خاک افتادند و تشکّر خود را از سوی تمام بنی نوع انسان ـکه اعلیحضرت، بر آنها رحم آورده و شمشیر خود را از غلاف بیرون نکشیدهاندـ، تقدیم پیشگاه قبله عالم نمودند».3
پینوشتها:
1. نام فرمانده سپاه روس در جنگ دوم روس و ایران.
2. مقصود پطرزبورگ، پایتخت آن روز روسیه است.
3. شرح زندگانی من، عبد الله مستوفی، تهران: زوّار، ج1، ص33ـ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا در صورت امكان نظر ارزشمندتان را درج فرمايند