یکشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۸

دلم ميسوزد

دلم ميسوزد
دلم ميسوزد
براي پيرمرد باركشي كه بار سنگيني را بر كوله پشتي اش حمل ميكند در حاليكه بايد منتظر شود كه دختر ماماني و ملوسي همراه با مادرش يواش يواش رد شود تا به او راه بدهد و پيرمرد عرقريزان از شرم جرائت اداي صوت يا اعتراضي براي باز شدن راه عبورش ندارد
دلم ميسوزد
براي جواني كه مدتها وقت صرف كرده تا نامه اي به معشوقش بنويسد ولي معشوق از كنارش رد ميشود و دست دراز شده همراه با نامه جوان را پس ميزند و دوان دوان به ديدار محبوبش ميرود ودر منظر چشمان جوان با محبوبش دست ميدهد و راه خود را ميروند
دلم ميسوزد
براي كارمندبازنشسته اي كه سي سال اذگار زحمت ميكشد ودر روز تسويه حساب بازنشستگي مراسم توديع بخاطر فوت پسر خاله دايي ناتني همسايه مدير كل به هم ميخورد و لوح تقدير را از دستان معاون دوم مسئول انبار وسايل اسقاطي ميگيرد
دلم ميسوزد
براي نوزادي كه در روز سي ام اسفند يك سال كبيسه بدنيا مي ايد كه مجبور است هر چند سال يكبار چشن تولد بگيرد

شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۸

اگر زمان برگردد

اگر زمان برگردد
اگر زمان برگردد به ديدار دخترك معصومي خواهم رفت كه در كودكي در خانه شان را باز كرد و دستان لاغرش را دراز و گل زردي را به من تعارف كرد و من نگرفتم ان گل زرد را ميگيرم و با خون جگر انرا سرخ ميكنم و ان گل سرخ را ميبويم و ميبويم
اگر زمان برگردد به ديدار فروشنده كاستي در خيابان خيام خواهم رفت كه كاست شوشا را كه خريده بودم پس اوردم كه يكربع كم دارد و او پس نگرفت و از او خواهم خواست كه به شوشا اعلام شود تا نمرده كاست ديگري هم منتشر كند
اگر زمان برگردد به ديدار خياطي خواهم رفت كه اولين كت و شلوار يونيفرم مدرسه را برايم دوخت و خواهم گفت كه انرا گشاد بدوزد تا در دانشگاه هم انرا بپوشم تا از حال و هواي صميميت مدرسه خارج نشوم
اگر زمان برگردد به ديدار ارايشگري خواهم رفت كه موهايم را با موزر ميتراشيد و 5 ريال ميگرفت و خواهم گفت موهايم را از ته نتراشد تا مبادا در پيري زودتر سفيد شود.
اگر زمان برگردد به ديدار پيرمردي خواهم رفت كه در دكان نيمه تاريك و گرم خود در روزهاي برفي زمستان من و همبازيهايم را از گزند سرما پناه ميداد تا غروب شود و به خانه برگرديم كه تا غروب ما را به خانه راه نميدادند چون شلوغ بوديم و خواهم گفت پيرمرد با صفا زمستانت همواره بهار باد
اگر زمان برگردد در مراسم عروسي بيشتر و دقيقتر به اواي بسيار دلنشين ماملي ان خواننده نجيب و خوش صداي كرد گوش ميدادم تا مبادا حرفي را نشنوم و دفترچه يادداشت ترانه هايش را كه از روي ان ترانه ميخواند ميگرفتم و ميبوسيدم و برسر ميگذاشتم
اگر زمان برگردد تمام مراسمات عروسي شهرم را كه در ان حسن زيرك ميخواند بدون دعوت ميرفتم تا از زلال صداي دلنشينش سيراب شوم .
اگر زمان برگردد بازهم به همراه همبازيهايم به بالاي كوه داشامجيد خواهيم رفت و شهر را خواهيم نگريست بدون اينكه در مسير رفت و برگشت بيمي از مينهاي زيرخاكي زمان جنگ داشته باشيم
اگر زمان برگردد بارها از روي پل سرخ رد خواهم شد تا مبادا براي ساختن سد شهر ان را خراب كنند
اگر زمان برگردد بازهم به همراه مادرم و كودكيم وزنان همسايه براي شستشوي قالي به زير پل رودخانه جانداران رفته و قاليها را براي خشك شدن برروي نرده هاي پل اويزان خواهم كرد
اگر زمان برگردد بازهم افطار روزه ام را با يكعدد خرماي نذري بعد از اذان مغرب در مسجد سعدي بازخواهم كرد
اگر زمان برگردد از كوچه معشوقه ام رد ميشوم تا در جلودرب منزلش قلبم تند و تند و تند بطپد و از زندان سينه بيرون زند و كلون در خانه شان را بزند تا بيرون ايد وانگاه من به ديدار معشوق اصلي شاد خواهم شد
اگر زمان برگردد ........
اگر زمان برگردد ......

پنجشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۸

عابر بانك

صبح از خواب بيدارشدم بعد از اداي فرايض كفش و كلاه كرده راهي شدم در مسير در جلو يك بانك كارتم را از جيب دراوردم داخل دستگاهي كردم كه سه سوراخ داشت شماره هايي را زدم نوشت رمز شما اشتباست كارت ضبط شد دروغ ميگفت رمزم درست بود حدود نيم ساعت ايستادم كارمند بانك وارد شد كارتم را پس داد راهي شدم

چهارشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۸

بهلول

بهلول و سودا گر
روزي سوداگر بغدادي از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم ؟ بهلول جواب داد آهن وپنبه .آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خرید و انبار نمود . اتفاقاً پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد. باز روزي به بهلول برخورد این دفعه گفت : بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم . جواب دادپیاز بخر و هندوانه . سوداگر ایندفعه رفت و تمام سرمایه خود را پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود . پس ازمدت کمی تمام پیاز و هندوانه هاي او پوسید و از بی ن رفت و ضرر فراوان نمود . فوري به سرغ بهلول
رفت و گفت که بار اول که با تو مشورت نمودم گفتی آهن بخر و پنبه و نفعی برده ولی دفعه دوم این چه پیشنهادي بود کردي ؟ تمام سرمایه من از بین رفت .
بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدي گفتی آقاي شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودي منهم از روي عقل به تو جواب دادم . ولی دفعه دوم مرا دیوانه خطاب نمودي ، من هم از روي دیوانگی جوابت را دادم . مرد از گفته دوم خود خجل شد و مطلب را درك نمود .

استاد زيست شناسي من

در سال 1354 هجري شمسي كه در دانشگاه در ترم اول همان ترم ابتداي ورود كه از خيالات دبيرستان خارج نشده وكاملا در حال و هواي دانشگاه وارد نشده بوديم و كم كم عادت ميكرديم هفت واحد درسي را تحت عنوان زيست شناسي تحميل كردند چهار واحد تئوري و سه واحد عمليات استاد تئوري روزهاي چهارشنبه عصر از هواپيما پياده ميشد و مستقيما به كلاس درس مي امد و عصر پنجشنبه سوار هواپيما ميشد و به تهران برميگشت در انزمانيكه من هنوز در حال و هواي سينوس – كوسينوس – حساب استدلالي و هندسه و مخروطات و ترسيمي و رقومي بودم ايشان در كلاس از ميتوكوندري – ريبوزوم – دستگاه گلژي صحبت ميكردند كه فهمش برايم سخت و طاقت فرسا بود استاد محترم كه انصافا هم با سواد بود پاشنه كفشش را ميخواباند و كتش را هم روي دوشش مي انداخت كسي حتي فكر جيك زدن هم نداشت چه برسد به اينكه جيك بزند . حرفهاي خوبي هم ميزد از جمله در ايران ابتدا ساختمان را ميسازند و بعد در خيابان راه مي افتند و ميپرسند كه چه كسي داراي مدرك دانشگاهي است تا بيايد ودر ساختمان ساخته شده كه اسمش شده بود دانشگاه درس بدهد انزمان سال 1354 هجري شمسي بود . شايد حالا وضع عوض شده باشد كسي چه ميداند اين مسايل را فقط خدا ميداند و نه كس ديگري . اصلا مارا چه به اين حرفها ! سه واحد عمليات را كه در ازمايشگاه برگزار ميشد يك خانم و اقا تدريس ميكردند كه انصافا مطالب خيلي خوبي ميگفتند قسمتهاي مختلف كرم فاسيولا هپاتيكا را كه زير ميكروسكوپ گذاشته بودند هنوز در خاطر دارم بعد از 34 سال . يكهفته قبل از برگزاري امتحان استاد محترم چند نمونه از سوالات امتحاني را هم در سر كلاس جواب دادند ودر سر جلسه امتحان 5 سوال تشريحي دادند و خودشان هم در سر جلسه امتحان حاضر بودند يكي از دانشجويان چيز زيادي در ورقه اش ننوشته بود به تندي با او برخود و گله كرد كه چرا درس نخوانده است . ان استاد از ان اساتيد قابل بود كه گويا در دوره تخصصي هم در دهه چهل در دانشگاه تهران درس داده بود نوشته شد در ساعت نوزده مورخه بيستم بهمن 88

سه‌شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۸

اعتماد

چگونه ميتوان به احترام و ابراز محبت متملقان و چاپلوسان اعتماد كرد كه به خودشان هم رحم نميكنند و براي خودشان هم احترام قائل نيستند كه اگر بودند مجيز گوي هر كس و ناكس نشده و هر لحظه به رنگي در نمي امدند

گيله مرد

اورا از سه سال قبل ميشناختم بواسطه يكي از فاميلهاي سببي با هم اشنا شده و نون و ماستي هم سر يك سفره با هم خورده بوديم از ميزان استطاعت ماليش چيزهايي جسته گريخته شنيدم بودم كه از بازار مهاباد براي خانواده خود و همكاران شغليش به حجم جعبه سمند كفش خريده و برده است هفته اخر بهمن مهمانش بوديم ادمي با وسع مالي فراوان و بركت سفره زياد و روابط عمومي بالا و سجاده پهن و فروتني افزون خوش مسلك همبازي كودكان و مرشد و راهنماي بزرگان كمحرف و نكته دان و نكته پرداز اگر همه گيلانيها چنين باشند گيلان سر ايران است كه چون اكنون گيلان بر فرق ايران نشسته پس لابد اكثر گيلانيها خوش مشرب و مهمان نوازند اميدوارم فرصتي دست دهد كه اندكي از مهمان نوازي مشاراليه پاسخ داده شود كه
چه خوش بي مهرباني هر دوسر بي
كه يك سر مهرباني دردسر بي

سه‌شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۸

تعطيلات

دو سه روز تعطيل عمومي بود يكروز هم مرخصي گرفتم شد پنج روز- از روز اول از ساعت ساعت اين روزها استفاده بهينه ميكردم و نگران تمام شدن ان بودم نه اينكه از كارم رضايت نداشته باشم كه ندارم اين بجاي خود ولي چيزي كه به فكرم رسيد اين است كه عمر مان هم مثل اين چند روز تعطيلات است ولي ما هواي گذر ان را نداريم روزها مي ايند و ميروند و ما غافليم ولي هواي اين دو سه روز مرخصي گرفتن را داريم كاش كمتر غافل بوديم

یکشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۸

حكايت

يک روز جالينوس ابلهی را ديد دست در گريبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی کرد . گفت : اگر اين نادان نبودی کار وی با نادانان بدينجا نرسيدی .
دو عاقل را نباشد كين و پيكار

نه دانايى ستيزد با سبكسار

اگر نادان به وحشت سخت گويد

خردمندش به نرمى دل بجويد

دو صاحبدل نگهدارند مويى

هميدون سركشى ، آزرم جويى

و گر بر هر دو جانب جاهلانند

اگر زنجير باشد بگسلانند

يكى را زشتخويى داد دشنام

تحمل كرد و گفت اى خوب فرجام

بتر زانم كه خواهى گفتن آنى

كه دانم عيب من چون من ندانى

شمارش تفريقي گلبولهاي سفيد هماتولوژي

آزمايش بررسی میکروسکپی لام خونی براي شمارش افتراقي گلبولهاي سفيد

1- روی لام خونی یک قطره روغن سدر(روغن ایمرسیون )ميچکاندنيم
2- لام را زیر میکروسکوپ آماده ميگذاريم .

3- عدسی شیئ میکروسکوپ را با درشت نمائی( X 100 ) انتخاب ميكنيم.روغن ایمرسیون فقط برای عدسی میکروسکوپ X100بکار میرود

4- میکروسکوپ را تنظیم ميكنيم.
5-در میدان میکروسکوپی اگر هسته چند قسمتی مشاهده شدو تکه های هسته به وسیله رشته نازکی بهم اتصال داشتند ان نوتروفيل است افزایش در صد نوتروفیلهای خون را نوتروفیلی گویند ودر بیماریهائی همچون پاندیسیت حاد , پنومونی (سینه پهلو), مننژیت چرکی , سپتیسمی میکروبی , دیفتری ,تب های روماتیسمی... نوتروفیلی دیده می شود
نوتروفيل در سگ 70 درصد – گربه 59درصد –گاو 28درصد-گوسفند 30درصد – بز 36درصد – اسب 49درصد است


6- در ميدان ميكروسكوپي اگرسلول بزرگ بود و هسته بزرگ و لوبیائی شکل مشاهده شد. ان منوسيت است افزایش در صد مونوسیت های خون را مونوسیتوز نامیده می شود ودربیماریهای توبرکولوزیس ( بیماری سل) بروسلوز (بیماری تب مالت) سیفلیس , تیفوس , مالاریا ,عفونتهای قارچی , وغیره دیده میشود. درصد منوسيت در سگ 5 گربه 3گاو4 گوسفند4 بز4 واسب4 درصد است



7- در ميدان ميكروسكوپي هسته گرد وپررنگ, بطوریکه هسته حدود 90 درصد سیتوپلاسم را پر کرده است . هسته گرد با کروماتین متراکم وفشرده , هسته پر رنگ در ضمن هسته تمام سیتوپلاسم را پر کرده است ان لنفوسيت است افزایش در صد لنفوسیت های خون لنفوسیتوزنامیده می شود و دربیماریهائی همچون سیاه سرفه,سرخک, اوریون , آبله مرغان, هپاتیت, سل, سیفلیس , حصبه , تب مالت... دیده میشوددرصد لنفوسيت در سگ 20 گربه 32 گاو 60 گوسفند 62 بز 56 واسب 44درصد است
.
8-در ميدان ميكروسكوپي,هسته دو لوب داشت . لوب ها توسط یک رشته باریک کروماتین به هم متصل شده بودو داخل سیتوپلاسم این سلول پرازدانه های نارنجی بود . ان ائوزینوفیل است. افزایش درصد ائوزینوفیل ها درخون می تواند دلیلی برابتلا فرد به بیماریهای کرمی یا بیماریهای حساسیتی و… باشد. درصد ائوزينوفيل در سگ 4در گربه 5 در گاو 9 در گوسفند 5 در بز 5 در اسب 4 ميباشد


اگر یکصد عدد گلبول سفید را مورد شناسائی وتفکیک قرار دهيم ودرصد تفكيك هر كدام را بنويسيم اين كار را شمارش افتراقي گلبولهاي سفيد DIFF گويند
شمارش افتراقی گلبول های سفید خون در یک شخص بالغ نرمال به قرار ذیل است


در صد تفکیک گلبول های سفید
نوتروفیل
60

لنفوسیت
32

مونوسیت
5

ائو زینوفیل
3

بازوفیل
0

جمع
100



پلاکتها دراصل قطعات جدا شده از سیتوپلاسم سلولهای بزرگی بنام مگاکاریوسیت درمغز استخوان می باشند. که بعد به جریان خون راه می بابند.پلاکتها کوچک اند , قطری حدود یک تا چهار میکرون دارند.
یادآوری:(قطرگویچه های قرمز8-7میکرون است) پلاکتها هم هسته ندارند در فرایند انعقاد خون نقش مهمی دارند.تعداد نرمال پلاکتها حدود300000- 150000هزار عدد در میلی متر مکعب خون است

در خون یک فرد نرمال تعداد بازوفیل می تواند بین صفر تا نهایتا یک در صد باشد. ممكن است در شمارش یکصد عدد گلبول سفید یک شخص نرمال حتی یک عدد بازوفیل هم د یده نشود. تعداد بازوفيل در سگ و گربه نادر ودر ساير دانها بين صفر تا 5 است

بهداشت ميوه

مواد غذايي بطوركلي بردو نوع است گياهي و حيواني مواد غذايي حيواني از فراورده هاي ماكول حيوانات حلال گوشت بدست مي ايد مواد غذايي گياهي از گياهان بدست مي ايد و حلال و حرام ندارد بخاطر اينكه بيماريهاي حيوانات پاره ايشان مشترك با انسان است و امكان ايجاد بيماري ناشي از حيوانات در انسان ميرود مبحث بهداشت فراورده هاي دامي نمود پيداميكند كه قسمت پخته ان به وزارت بهداري و خام ان به سازمان دامپزشكي مربوط ميشود مقوله هايي مانند بهداشت گوشت بهداشت شير و غيره ولي مقوله بهداشت گياهان مسكوت مانده است يتيميست كه نه بهداري نه محيط زيست و نه منابع طبيعي قيمومت ان را برعهده نميگيرد گياهان اگر چه از خوراكيها هستند ولي وزارت فخيمه بهداشت و درمان و اموزش پزشكي و چه و چه كاريش ندارند اگر تاكنون خريد گوجه فرنگي – سبزي خوردن – سيب زميني – پياز – سيب و گلابي و .... به شما واگذار شده باشد درك ميكنيد كه چه ميگويم در يك چشم به هم زدن گوجه فرنگيها را برايتان در كيسه پلاستيكي ضايعاتي مشكي غيب كرده و دستتان ميدهند كه خودتان هم متعجب ميشويد وقتي در منزل نگاه ميكنيد و گوجه هاي كرمو – فاسد را جدا ميكنيد دوستي ميگفت فروشندگان گوجه فرنگي درس تردستي ديده اند بطوريكه كليه گوجه فرنگيها از دور قشنگ و سالم ديده ميشوند ولي در داخل پلاستيك اكثرا معيوبند شايد قبلا تعدادي را در كيسه انداخته باشند معلوم نيست اين ميوه جات و صيفيجات مشكل دار چه بلايي به سر سلامتي ما مي اورند كاش بهداشت ميوه هم دائر ميشد و رسالتش رساندن ميوه هاي سالم بدست مصرف كنندگان بود . پشكلهاي لاي تره و جعفري و ريحان را هم لابد بارها مشاهده كرده ايد . سبزي فروشي را ديدم كه تره ها را از لاي پشكلها خارج و گلوله ميكرد وميخورد !!!!!!!!!البته براي توزين سبزي براي فروش به مشتريان دستكش هم پوشيده بود لابد بهداشت دست برايش مهمتر از بهداشت معده است اگر همه خريداران ميوه تصميم بگيرند كه ميوه درهم نخرند اين معضلات حل خواهد شد جالب است ميوه را درهم تحويل ميدهند ولي پول درهم را قبول ندارند بايد هزاريها را سوا كرد و تحويلشان داد . من وقتي اين ميوه هاي قشنگ را در بساط ميوه فروشان بلاد كفر در فيلمهاي سينمايي ميبينم غبطه ميخورم .

شنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۸

اين کوزه که آبخواره مزدوري است
از ديده شاهست و دل دستوري است
هر کاسه می که بر کف مخموري است
از عارض مستي و لب مستوري است

كودكي

صفاي كودكي
خاطراط كودكي هميشه شيرين است صفاي مطبوعي داشت و نشاط خاصي
يكي از نقاط بسيار ديدني شهرستان مهاباد در استان اذربايجانغربي در دهه پنجاه بازار كتيرا فروشان بود كه در وسط شهر قرار داشت و حالا نيست اين بازار عبارت از محوطه بزرگي بود كه در اطراف ان دكانهايي بود كه مردان و زناني مينشستند و كتيرا پاك ميكردند و كلا اين قسمت از بازار محل داد و ستد كتيرا بود در تابستانها مابين نمازهاي ظهر و عصر گذشتن از داخل اين بازار صفاي خاصي داشت جلو دكانها را اب و جارو كرده بودند و بوي تلاقي اب با كاهگل چه صفايي داشت و چه خنكايي . از كولر و پنكه خبري نبود و يخچال هم وارد بازار نشده بود ومختص چند خانواده از اعيان بود اين بازار اكنون نيست و هرزمان كه به يادم مي ايد اه از نهادم بلند ميشود چه خاطرات شيريني – خاطراني نرم چون اطلس از روزگاران ارامش و اسايش قديم اگر چه كه وسع مالي نبود ولي دلخوشي بود بعد از اين سالهاست كه ان شاعر نقاش يا نقاش شاعر مرحوم عليه الرحمه گفته و سروده دل خوش سيري چند ؟اگر اه در بساط نبود صميميت در فضابود پارچه اي در جيب بود با ان از بازار در غروبهاي تابستان يك كيلو يخ به خانه ميبردند و تازماني كه يخ توان سرد كردن اب را داشت بيداري بود و بعد خواب خواب راحت خواب بدون ديازپام انزمانهاي دور صميميت از انهم بيشتر بود انزماني كه سقف اطاقها رديف چوب بود ودر روزهايي كه بدليل بيماري كه اكثرا سرماخوردگي يا گلودرد يا اوريون بود و به مدرسه نميرفتيم و در منزل استراحت ميكرديم يعني به زور درازمان ميكشاندند اين چوبهاي سقف را ميشمرديم ميشد قرصهايي كه ميبايست بخوريم لاي كناره كه قالي درازي بود گذاشت و نخورد همان رمان كه درب اطاقها دوتايي بود و پرده درازي هم داشت اين پرده هم جلوسرما و گرما را ميگرفت و هم پوشاننده نشستگان داخل اطاق بود همان ايامي كه در حياط خانه ها چاه اب بود – با سطلهاي چوبي يا لاستيكي و اين اواخر حلبي با طناب از چاه اب ميكشيدند و چه اب گوارايي خانه هاي اشراف چاهشان تلمبه داشت تلمبه را كه ميزدند اب خارج ميشد . در خانه هاي اشراف اگر بچه ها شيطنت ميكردند بعنوان تنبيه انها را از حلقه چاه اويزان نگه نميداشتند شكنجه اي كه در منازل غير اشراف براي بچه ها رايج بود اگر عروس خانه با خواهر شوهر دعوا ميكرد اين وسط بچه بدبخت فلك زده بود كه از چاه اويزان ميشد تجربه و خاطره وحشتناكيست ايام شيريني بود كودكيهايمان دختراني كه به دبستان ميرفتند با خود مخلوط سماق و نمك ميبردند ودر بازگشت تتمه انرا به ما كودكان بازيكر كوچه ميدادند همين دختران 8-10 ساله در تابستان با نان و ماست خودشان و سبزي و هيزم ماها در زمين داخل كوچه اش ميپختند و ما ميخورديم و صفايي داشت صميميتهاي كودكي . در پستوي خانه با چراغ قوه و كارتن خالي و حلقه فيلمي كه از دستفروش جلو قهوه خانه كريم .... ميخريديم بساط سينما به پا ميكرديم .و بر ديوار فيلم نمايش ميداديم

شوك واكسيناسيون دامها

براي مداواي دامي كه در اثر مايه كوبي دچار شوك شده است از داروهايي مانند ادرنالين يا انتي هيستامين استفاده ميشود ادرنالين با تاثير بر گيرنده هاي الفا و بتا باعث انقباض عروق شكمي اتساع عروق عضلاني اتساع برونش و افزايش ضربان و انقباض قلبي شده ودر نتيجه باعث رفع عوارض ناشي از بروز شوك انافيلاكسي ميگردد ميزان تزريق 4تا 8 ميليگرم به ازائ 450 كيلوگرم وزنزنده در گاو و اسب و سه ميليليتر از غلضت يكدهم ميليگرم پار ميليليتر از راه عضلاني يا زير جلدي ودر موارد اظطراري وريدي منبع بخشنامه شماره 66131 مورخه 12 بهمن 88 سازمان دامپزشكي كشور

پنجشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۸

PERSIAN GOLF

سالها پيش مجله وزين توفيق ستون ثابتي داشت تحت عنوان تابلوهاي تماشايي كه در اين ستون از تابلوهاي بي مسما ذكر به ميان مي امد بر ان روال در شهر گشتي ميزنيم اول اينكه در اكثر تابلوهاي شهر بدون اينكه ضرورتي داشته باشد هم معادل فارسي و هم معادل انگليسي نوشته شده است حالا ممكن است به تعداد انگشتان دست مراجعه كننده فارسي ندان وجود داشته باشد انهم فوقش به شهرداري يا بيمارستان مراجعه ميكند ديگر نوشتن صندوق قرض الحسنه به زبان انگليسي چه صيغه اي است چون اساسا انگليسها كه قرض الحسنه ندارند در ثاني اسامي واقعا بي موردي در تعدادي از تابلوها هست مثل چلوكبابي حافظ – قصابي شهريار – سمساري سعدي – سلماني مولوي – كفاشي ابن سينا – سبزي فروشي ابوريحان – ميوه فروشي جامي . قطعا اين بزرگان هيچ زماني اين مشاغل را نداشته اند ميشود اين اسامي را بصورتي عوض كرد كه به اين بزرگان و دانشمندان و مفاخر توهين نشود . تابلوهاي كوچه ها و پاره اي خيابانها هم جالب است پاره اي از كوچه ها داراي اسم فرديست چهاركلمه اي كه بخاطر سپردن ان مشكل و غيرممكن است اگر قرار است اين خيابان يا كوچه به اسم فردي باشد حداقل يك كلمه از اسم شريف او اورده شود نه نام نام خانوادگي پسوند و پيشوند و نسب فاميلي و كنيه . خليج فارس براي ما خيلي اهميت دارد كه قلم از بيان اهميت ان ناتوان است ولي در شهر يك خيابان به نام خليج فارس نداريم . اصلا بهتر است يك خيابان به نام خليج فارس و يك خيابان به نام پرشين گلف داشته باشيم تا همه بدانند كه خليج فارس همان PERSIAN GOLF است در هر شهري هم يك خيابان بنام درياي مازندران داشته باشيم و يا خزر و يا كاسپين . چرا ما در شهر خيابان و يا كوچه اي به نام ايران يا وطن يا ميهن نداشته باشيم

سلولهاي خوني وسايل لازم

وسايل لازم براي شمارش سلولهاي خوني
الف- محلولهاي رقيق كننده محلولهايي هستند كه اولا خون را رقيق كرده وثانيا بر مورفولوژي سلولها نيز تاثير نامطلوب ندارند و ثالثا سلولهاي مورد شمارش را حفظ ميكنند و رابعا ساير سلولهاي خوني را ليزه ميكنند
شامل محلولهاي رقيق كننده گلبولهاي قرمز مانند
- محلول هايم
–محلول گاور
– محلول گانتي
– محلول ايزوتونيك نمك طعام
– و محلولهاي رقيق كننده گلبولهاي سفيد كه گلبولهاي قرمز را ليزه ميكنند مانند
محلول ماركانو
– محلول دودرصد اسيد استيك
– محلول يك درصد اسيد كلريدريك
و محلولهاي رقيق كننده پلاكتها
مانند محلول ريس اكر
– محلول اكسالات امونيوم
و محلولهاي رقيق كننده ائوزينوفيل مانند
محلول فلوكسين
– محلول هينكلمن
– محلول پيلوت
– محلول راندولف
و محلول رقيق كننده سلولهاي خوني پرندگان و محلولهاي رقيق كننده در دستگاههاي خودكار شمارشگر
ب- لام مخصوص شمارش سلولهاي خوني مانند لام هموسيتومتر و لام نئوبار تكميل شده
لام هموسيتومتر براي شمارش گلبولهاي قرمز و سفيد و پلاكتها بكار ميروند
– لام نئوبار تكميل شده
داراي دوحجره مخصوص شمارش است
هر حجره توسط خطوط متقاطع به مربعهاي كوچكتر تقسيم شده است
مجموع مربعهاي هرحجره به ابعاد كلي 3ضربدر 3 ضربدر 1/. ميلي متر است
كه حجمي برابر با 9/0 ميليمتر را تشكيل ميدهند
سطح حجره به 9 مربع مساوي تقسيم شده است
حجم هر مربع 1/. ميليمترمكعب است چون طول و عرض هر مربع يك ميليمتر و عمق هر مربع 1/. ميليمتر است پس 1ضربدر 1 ضربدر 1/. ميشود 1/.ميليمترمكعب .
مربع مركزي براي شمارش گلبولهاي قرمز بكار ميرود وبه 25 مربع كوچكتر تقسيم شده است و هر مربع كوچكتر حجمش 4../. ميليمترمكعب است
چهارمربع گوشه اي براي شمارش گلبولهاي سفيد بكار ميروند و هر كدام از 16 مربع كوچكتر بوجود امده اند كه حجم هر كدام 625../. ميليمترمكعب است
ج- پيپتهاي شمارش سلولهاي خوني مانند پي پت گلبول قرمز و پي پت گلبول سفيد و پي پت هاي نيمه اتوماتيك براي رقيق كردن خون
پيپت گلبول قرمز داراي درجات 5/. و 1و 101 است بين درجات 1و 101 حباب بزرگي تعبيه شده است و گلوله قرمز رنگي در داخل ان قرار دارد
براي استفاده از پيپت انرا تا نيم از خون پرميكنند و بقيه انرا تا 101 از رقيق كننده پرميكنند تا محلولي از خون با رقت 1 به 200 بدست ايد رقت مساوي است با درجه خون تقسيم بر درجه رقيق كننده يعني نيم تقسيم بر صد
پيپت گلبول سفيد داراي درجات 5/. و 1و 11 است كه بين شماره 1و11 حبابي تعبيه شده است و گلوله سفيدرنگي در داخل ان قرار دارد
براي استفاده انرا تا نيم از خون پرميكنند و بقيه را تا 11 از محلول رقيق كننده پرميكنند تا محلولي با رقت 1به 20 بدست ايد رقت مساوي است با درجه خون تقسيم بر درجه رقيق كننده يعني نيم تقسيم بر ده






حديث درد من


حديث درد من گر كس نگفت افسانه اي كمتر

اگر من هم نباشم در جهان ديوانه اي كمتر

از ان سيمرغ را در قاف غربت اشيان دادند

كه شد زين دامگه مشغول اب و دانه اي كمتر

كسي عاشق بود كز اتش سوزان نپرهيزد

به راه عشق نتوان بودن از پروانه اي كمتر

چهارشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۸

اعتراف

فاش می‌گويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در اين دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برين جايم بود
آدم آورد در اين دير خراب آبادم

سايه طوبی و دلجويی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از يادم

نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم

کوکب بخت مرا هيچ منجم نشناخت
يا رب از مادر گيتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمی از نو به مبارک بادم

می خورد خون دلم مردمک ديده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه اين سيل دمادم ببرد بنيادم

سل

كنترل بيماري سل در سطح گله بر پايه موارد زير استوار است : 1-اخراج دام هاي آلوده از گله : جهت انجام اين كار از تست توبركولين استفاده مي شــود كه در ايـران به روش تست مقايسه اي گاوها را تست سل مينمـايند
-رعايت مقررات بهداشتي : بايد آخور و آبشخور دام ها را تميز نموده و با محلول پنج در صــد فنل و يا كرزول ضد عفونـي نمود . همچنين لازم است دام هاي مشكــوك را جهت انجام آزمايش مجدد از بقيه دام ها جدا نمود
تغذيه گوساله هاي جايگزين با شير عاري از ميكروب سل ( پس از پاستوريزاسيون ) يا با شير گاوهاي سالم صورت گيرد . همچنين كارگران گاوداري نيز بايد مورد معاينه قرار گيرند زيرا ممكن است در اثر آلودگـي به مايكو باكـتريوم توبركولوزيس ، واكنش مثبت زود گذري در گاوهاي گله ايجاد نمايند . همچنين انسان ممكــن است بعنوان منشا آلودگي مايكو باكتريوم بوويس نيز باشد .

ناپرهيزي


از خواب برخاستم با ارامش ديدم خانمم قبل از من بيدارشده و اراسته و سرحال در اشپزخانه منتظر من است كه دست و صورت خود را شسته و در صندلي دور ميز غذاخوري بينشينم و صبحانه بخورم بعد از گرفتن وضو و خواندن دوركعت نماز با حضور صبح ايشان را منتظر نگذاشته و در روبرويش نشستم و از نيمرويي كه همان دم اماده كرده بود چند لقمه اي خوردم سپس كفش و كلاه كرده و بدون اينكه اشغال و زباله در دستانم باشد و يا سفره خالي نان در جيبم ورقلمبيده باشد خانه را با بدرقه اي گرم ترك كردم در ايستگاه اتوبوس بعد از لختي توقف اتوبوس تميزي امد و من سوار شدم و در اولين جاي خالي نشستم در مسير در هر ايستگاه راننده نگه ميداشت و مسافراني كه ميخواستند پياده شوند بعد از توقف كامل اتول از جابرخاسته و بعد از دادن بهاي مقرر از اتوبوس پياده ميشدند من هم بعد از طي چند ايستگاه اينكار را كردم تا بالاخره به اداره رسيدم حياط را اب و جاروكرده بودند بغير از سه دستگاه خودرو – ماشين ديگري در حياط اداره نبود ظاهرا ساير كاركنان يا با سرويس اداري يا با اتوبوس خط واحد به سر كار امده بودند به اطاق محل كارم رفتم از ميز و صندليهاي قبلي خبري نبود در اطاق فقط يك ميز و يك صندلي پشت ان و چندين صندلي براي مراجعين بود به اطاق ساير كاركنان همرديف هم سرك كشيدم همين وضعيت بود صداي زدن در را شنيدم ابدارچي اداره با سيني جاي كه در روي ان استكانهاي تميز چايي برق ميزد وارد شد من يك چايي برداشتم عجله كردم و استكان جايي را به طرف دهانم بردم گرم بود گفتم سوختم سوختم ناگهان صدايي شنيدم : باز شب غذاي گرم خورده بودي !به ساعت نگاه كردم ساعت شش و سي دقيقه بامداد روز يكشنبه بود و من ديشب در خانه مهمان داشتم و ميبايست همراه با ميهمانان غذاي گرم بخورم و خورده بودم و ناپرهيزي كرده بودم

machine


ماشين مشدي ممدلي
ارزون و بي معطلي
اين اوتولي كه من مي‌گم
فورد قديم لاريه
رفتن توي اين اوتول
باعث شرمساريه
نه قابل كورس شهريه
نه قابل سواريه
ماشين مشدي ممدلي
ارزون و بي معطلي
اين اوتولي كه من مي‌گم
فورد قديم لاريه
رفتن توي اين اوتول
باعث شرمساريه
نه قابل كورس شهريه
نه قابل سواريه
بار كشيده بس كه از
قزوين و رشت و انزلي
ماشين مشدي ممدلي
صندلياش فنر داره
بليط فروش مشدي و
شوفر بي‌هنر داره
بهر مسافرين خود
زحمت و درد‌سر داره
رفتن با اوتول بُوَدباعث كوري و شلي
مسافر از بوي اوتول
تا مي‌شينه كسل مي‌شه
از متلك شنيدن و
بور شدن خجل مي‌شه
بس كه فشار مي‌آد به او
دچار درددل مي‌شه
پاره شود لباس اگر
گير كند به صندلي
اين اوتولي كه از قفس
تنگ‌تره و كوچيك‌تره
جاي چهل مسافر
گنده و چاق و لاغره
شوفره بس كه ناشيه
اوتول هميشه پنچره
راه نرفته در مي‌ره
لاستيك چرخ اولي
اين اوتول شكسته
ار سيستم قديمه
تاير اون قراضه و
پيستون اون لحيميه
شوفره دائماً پي
لوده‌گري و لي ليه
سربالايي نمي‌كشه
مگر با خيلي معطلي
بس كه ماشالا محكمه
راه نرفته پنچره
از حلبي شكسته‌ها
ساخته مبل و صندلي
ماشين مشدي ممدلي
ارزون و بي‌معطلي

دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۸

حافظ

بازآی ساقيا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم

زان جا که فيض جام سعادت فروغ توست
بيرون شدی نمای ز ظلمات حيرتم

هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت
تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم

عيبم مکن به رندی و بدنامی ای حکيم
کاين بود سرنوشت ز ديوان قسمتم

می خور که عاشقی نه به کسب است و اختيار
اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم

من کز وطن سفر نگزيدم به عمر خويش
در عشق ديدن تو هواخواه غربتم

دريا و کوه در ره و من خسته و ضعيف
ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم

دورم به صورت از در دولتسرای تو
ليکن به جان و دل ز مقيمان حضرتم

حافظ به پيش چشم تو خواهد سپرد جان
در اين خيالم ار بدهد عمر مهلتم

غافليم

يكي از شاعران بلند پايه ميفرمايد
برلب جوي نشين و گذر عمر ببين
اين حكايت زجهان گذران مارابس
در واقع شاعر گرانمايه به زبان زمان خودش ميفرمايد در خانه اگر كس است يك حرف بس است و يا عاقلان را اشارتي كافيست . ومتاسفانه ما اكثرا غافليم از خود از عمر از ديگران از جهان از همه و همه . سه روز پيش با همكاري اداري كه روزانه بيشتر از اين كه با فاميلمان زير يك سقف باشيم با همكاران اداري انهم هوشيار و نه خواب زير يك سقفيم ولي بازهم از هم غافليم چون وقتي من گفتم فلاني چراديروز پيامك زدم جواب ندادي گفت در بيمارستان بستري بودم و من شرمنده شدم كه چرا از او غافل بودم فردايش به او زنگ زدم و احوالاتش را پرسيدم و ديروز هم از بين شماره هاي تلفن داخل موبايلم شانسي يكي را انتخاب كردم و بصورت پيامك سلامي عرض كردم و نوشتم فلاني قرار نيست كه فقط وقتي باهم كار داريم به ياد هم باشيم و پيامك را فرستادم ديدم زنگ زد و گفت حيفم امد اين احساس زلالت را با اس ام اس پاسخ دهم براي همين زنگ زدم با هم صحبت كرديم تصميم دارم هرازچندگاهي شانسي به كسي كه مطمئنم كارش ندارم پيامكي بزنم عمر كوتاهتر از ان است كه فكر ميكنيم و ما غافليم بارها در مسير رفت و امد روزانه مان از جلوپارك يا ميدان يا فلكه اي رد شده ايم بدون اينكه به گلهاي قشنگ داخلش نگاه كنيم بهر ما ايد عجله داريم براي تابستان تابستان كه امد و گذشت عجله داريم براي پاييز ... در صف نانيم عجله داريم در نوبت دكتريم عجله داريم در اداره هستيم عجله داريم كه زود وقت اداري تمام شود و به خانه برسيم همه اش عجله داريم . اهنرباي مرگ بسيار بسيار قويست مارا بشدت و با عجله بسوي خود ميكشد و ما غافليم . اگر رئيس يا مديريم غافليم . از اطرافيان غافليم دلمان به تملق اطرافيان خوش است فقط به چند نفر از كاسه ليسان دور وبر خو.دمان توجه داريم بقيه را فراموش كرده ايم غافل از اينكه در روز توديع -اين متملقين حتي زحمت حمل پتوي اهدايي روز توديع را هم براي ما نميكشند چون بايد تملق مدير يا رئيس جديد را بكنند و من چه بسيار ديده ام از اين متملقان . كوتاهترين راه براي اثبات وفاداري متملقان پرسش از رئيس قبلي است كه ايا اين افراد دور وبر ما از زمان افتادن از تخت رئيس قبلي چند بار يك زنگ تلفن خشك و خالي به او زده اند !غافليم از اينكه خوشحالي ما براي بزرگ شدن فرزندانمان مساويست با پير شدن والدينمان وقتي سواريم از پياده ها غافليم و حق را به خودمان ميدهيم وقتي پياده ايم از سواره غافليم و حق را به خودمان ميدهيم از حال همديگر غافليم

نوشته شد در ساعت 21 روز پنجشنبه هشتم بهمن